دعای دویست‌ و هجده – مناجات و مدح و ثنای خداوند عزوجلّ «به نظم»

مَــلِـیــکٌ عَــزِیــزٌ لاٰ یُــرَدُّ قَــضٰــاؤُہُ
پادشاه با عـزتی که قـضایش بازگردانده نـمی‌شود
عَـنٰــا کُــلُّ ذِی عِــزٍّ لِــعِــزَّهِ وَجْــهِــهِ
هر صاحب عزتی در برابر عزت او خوار گشت پس
لَقَدْ خَشَعَـتْ وَاسْتَسْلَمَـتْ وَتَضَاءَ‌لَتْ
خاشع شدند و تسلیم گردیدند و کوچک شدند
وَفیٖ دُونِ مٰــا عَـایَـنْتَ مِنْ فَجَعٰاتِـهَا
و در کمـتـر از آنـچـه مشـاهده نـمودی از فـجـایـع آن
فَـجُـدَّ وَلاٰ تَـغْـفَـلْ فَـعَـیْـشُـکَ زَائِلُ
پس کوشا باش و غفلت مکن که زندگی تو در آن از بین می‌رود
وَلاٰ تَـطْـلُـبِ الدُّنْـیَـا فَـإِنَّ طِـلٰابَـهٰـا
و دنیا را طلب مکن که طلب کردن آن
عَـلِـیـمٌ حَـکِـیـمٌ نٰـافِـذُ الْاَمْـرِ قٰـاهِــرُ
دانای حکیمی که امرش جاری است و او غالب
فَـکُـلُّ عَـزِیـزٍ لِـلْـمُـهَـیْـمِـنِ صَــاغِــرُ
هر عزیزی در برابر خداوند برپادارندۀ عالـم کوچک است
لِـعِزَّهِ ذِی الْـعَـرْشِ الْـمُـلُوکُ الْـجَبٰـابِرُ
در برابر عزت صاحب عرش، پادشاهان ستمگر
إِلـیٰ رَفْــضِــهٰـا دٰاعٍ وَبِــالــزُّهْــدِ آمِــرُ
برای نپذیرفتـن آن فراخوان و به زهد دستور دهنده‌ای است
وَأَنْـتَ إِلـیٰ دَارِ الْــمَــنِــیَّــهِ صَــائِــرُ
و تو به سوی سـرای مرگ خواهی رفت
وَإِنْ نِــلْـتَ مِـنْـهَـا غِـبَّـهَـا لَـکَ ضَـائِـرُ
هرچند چیزی از آن بدست آوری به زیان تو باشد[۱]

پی‌نوشت:

[۱] . می‌گویم: صاحب صحیفۀ ۴ مناجات منظومی را آورده است در صفحۀ ۱۳۴، و دیگری در صفحۀ ۱۴۴ – آنگونه که آنها را یافته است به خط بعضی از علما – و ما آن را می‌آوریم به همان صورت با وجود اعتقاد ما به عدم صحبت انتساب آن به آن حضـرت علیه‌السلام بسبب آنچه در آن است از ضعف در نظم و لفظ آن دو، که آن حضـرت علیه‌السلام، عین فصاحت و سـرچشمۀ بلاغت است! و سید امین به فساد نسبت آن دو به آن حضـرت علیه‌السلام، قطعاً نظر داده است در مقدمۀ صحیفه «۵» و گفته است: عذر صاحب صحیفۀ «۴» در آوردن آنها عدم آشنایی کامل او با زبان عربی می‌باشد، و آن دو عبارتند از:

الف- در مناجات منظوم:

أَلَـمْ تَـسـْمَعْ بِـفَضْلِکَ یٰا مُـنٰـایَ
آیا شنیده‌ای به فضل خود ای آرزویم
غَـرِیـقـاً فـیٖ بِـحٰـارِ الـْغَـمِّ حُزْناً
غرق شده در دریاهای غم به اندوه
أُنٰـادِی بِـالـتَّـضَـرُّعِ کُــلَّ یَــوْمٍ
ندا می‌دهـم با تـضــرع در هـر روز
لَـقَـدْ ضَـاقَتْ عَلَـیَّ الْاَرْضُ طُـرّاً
زمیــن بر من تنــگ آمــده اســت تـماماً
فَـخُذْ بِـیَدِی فَـإِنِّـی مُـسْتَجِـیـرً
پس دسـتم را بگـیر که من پنـاهنـده‌ام
أَتَـیْـتُکَ بٰـاکِیاً فَارْحَـمْ بُــکَـائِـی
آمدم به سوی تو گریه کنان پس رحم کن گریه‌ام را
وَلِیَ هَـمًّ وَأَنْتَ لِـکَـشْـفِ هَـمّیٖ
مرا اندوهی است و تو برطرف کننده اندوهم هستی
وَأَیْـقَظَـنِـی الـرَّجٰـاءُ فَـقُلْتُ رَبِّـی
بیدار ساخت مرا امید و گفتم ای پروردگارم
تَـفَـضَّلْ سَـیِّدیٖ بِـالْـعَـفْـوِ عَنِّی
لطف کن ای سـرورم با عفو کردنم
دُعٰـاءً مِــنْ ضَــعِــیـفٍ مُـبْـتَلٰاءِ
دعــایی را، از نــاتــوانی گـرفـتار
أَسِـیـراً بِـالذُّنُـوبِ وَبِالْخَـطَـاءِ
اســیــر گــنــاهــان و خــطــاهــا
مُـجِـدّاً بِـالـتّــَبَـتُّـلِ وَالـدُّعٰـاءِ
مــی‌‌کــوشــم به اخــلاص و دعـــا
وَأَهْلُ الْاَرْضِ مٰــا عَـرِفُـوا دَوٰائـیٖ
و اهـل زمـین دارویــم را نـشـناخـته‌اند
بِـعَـفْوِکَ یٰا عَظِیمُ وَیٰـا رَجَـائــیٖ
به عفــو تو ای عــظیــم و امــید من
حَـیَائـیٖ مِنْـکَ أَکْثَـرُ مِنْ خَطَائـیٖ
حیای من از تو بیشتـر از خطایم می‌باشد
وَلِــیَ دٰاءً وَأَنْــتَ دَوٰاءُ دٰائــیٖ
و مرا دردی است و تو درمان درد من هستی
رَجٰائیٖ أَنْ تُـحَـقِّـقَ لـیٖ رَجٰائـیٖ
امیدم این است که امیدم را محقق سازی
فَـإِنِّـی فـیٖ بَـلاٰءٍ مِــنْ بَــلاٰئــیٖ
که من از بلایی به بلایی دیگر گرفتار می‌شوم

ب- و نیز در مناجات منظوم است:

إِلَـیْکَ یٰا رَبِّ قَدْ وَجَّـهْـتُ حٰـاجٰاتیٖ
به سوی تو پروردگارم نیازهایم را متوجه ساختم
أَنْتَ الْعَلِیمُ بِمٰا یَحْوِی الضَّمِیرُ بِهِ
تو دانا هستی به آنچه ضمیر در بر دارد
اِقْضِ الْحَوَائِجَ لیٖ رَبِّی فَلَسْتُ أَرىٰ
برآورده ساز جاجت‌ها را برایم ای پروردگارم که نـمی‌بینم
وَسِّعْ بِـفَـضْلِکَ لیٖ رِزْقاً أَعِیشُ بِـهِ
وسعت بده به فضلت برای من روزیـی که به آن زندگی کنم
وَاغْـفِـرْ ذُنُـوبیٖ بِمٰا أَخْطَأْتُ وَارْحَمْنیٖ
و ببخشای گناهانم را با آنچه خطا کردم و مرا رحم کن
سَـهِّلْ أُمُوریٖ وَاخْـتِمْهٰا بـِمُنْـقَلَبِی
آسان کن کارهایم را و پایان بده آنها را به سـرانجامم
حَـقـِّقْ بِجُودِکَ آمٰالیٖ وَمُـنْقَـلَبـیٖ
محقق سـاز به لطـفت آرزوهایم و سـرانجامم را
وَلاٰ تُـؤٰاخِذْنِـی بِالذَّنْـبِ تَـعْـلَـمُـهُ
و مرا مگیر به گناهی که تو آن را می‌دانی
اِجْمَعْ لِیَ الشَّمْلَ فیٖ أَهْلیٖ وَفیٖ وَلَدِی
جمع کن برای من پراکـندگی را در خانواده و فرزنـدانـم
یٰـا خَالِـقـاً یٰــا مَــنْ لٰا شَــبِـیـهَ لَــهُ
ای آفریدگار ای آنکه او را همانندی نیست
یٰـا مَـنْ تَـعٰالیٰ بِـلاٰ وَصْـفٍ یَکُـونُ لَـهُ
ای آنکه بلندمرتبه است بدون اینکه او را وصفی باشد
وَجِـئْـتُ بٰـابَکَ یٰـا رَبِّی بِـحٰاجٰـاتیٖ
و بر در خانه‌ات آمده‌ام ای پروردگارم با حاجت‌هایم
یٰـا عٰـالِـمَ الـسِّـرِّ عَلاّٰمَ الْخَفِـیٰاتِ
ای دانــای راز و دانـنـدۀ پـنـهــان‌ها
سِـوَاکَ یٰا رَبِّ مِنْ قَاضٍ لِحٰاجٰاتیٖ
جـز تـو ای پـروردگارم برآورنـده‌ای بـرای حـاجـاتم
یٰا قٰاسِمَ الرِّزْقِ مِنْ فَوْقِ السَّمٰاوٰاتِ
ای قسمت کننده روزی از بالای آسمان‌ها
یٰا رٰاحِمَ الْخَلْقِ فَارْحَمْ لیٖ مُنٰاجٰاتیٖ
این رحم کننده خلایق رحم کن به حال مناجاتم
اُسْـتُرْ عُـیُـوبیٖ وَبَـلِّغْنیٖ مُـرٰادٰاتـیٖ
بپوشان عیب‌هایم را و برسان مرا به خواسته‌هایم
بَـعْدَ الْـمَـمٰاتِ بِرَوْضٰاتٍ وَجَنّٰاتِ
پـس از مـرگ در باغ‌ها و بـهـشــت‌ها
وَاغْفِرْ بِجُودِکَ یٰا رَبِّـی خَطِـیئٰاتِی
و ببخــش به لطـفـت ای پـروردگارم، خــطــاهــایم را
وَرُدَّنِـی نَـحْـوَ أَحْـبٰــابِـی وَحَـبّٰـابِـی
و مرا بازگردان به سوی عزیزان و دوستانم
اِسْـمَـعْ دُعٰـائِـی وَیَـسِّـرْ لـیٖ مُـهِمّٰاتِی
بشنو دعایم را و آسان ساز برای من کارهای مهم مرا
لِـلْوَاصِـفِــیـنَ وَلاٰ مَـدْحِ الْـبِـرِیّٰــاتِ
برای وصف کنندگان و نه ستایشِ آفریدگان

دیدگاهتان را بنویسید