دعای دویست‌ و پنج – در مناجات

صفحه نخست » دعای دویست‌ و پنج – در مناجات

اشتراک گذاری مقاله

فهرست مطالب

اِلٰهیٖ، طٰالَمٰا نَامَتْ عَیْنَایَ وَقَدْ حَضَـرَتْ أَوْقَاتُ صَلَوٰاتِكَ، وَأَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ، تَحْلُمُ بِحِلْمِكَ الْكَرِیمِ إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ، فَوَیْلٌ لِهَاتَیْنِ الْعَیْنَیْنِ، كَیْفَ تَصْبِـرَانِ غَداً عَلیٰ تَحْرِیقِ النّٰارِ؟!

خدای من، بسیار بوده است که چشمانم به خواب رفته و اوقات نـمازهایت رسیده باشد، و تو بر من آگاهی، با بردباری بزرگوارانه‌ات تا مدتی نزدیک با من بردباری می‌کنی، پس وای بر این دو چشم، چگونه فردا بر سوزاندن آتش شکیبا خواهند بود؟!

اِلٰهیٖ، طٰالَمٰا مَشَتْ قَدَمٰایَ فیٖ غَیْرِ طَاعَتِكَ، وَأَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ، تَحْلُمُ بِحِلْمِكَ الْكَرِیمِ إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ، فَوَیْلٌ لِهَاتَیْنِ الْقَدَمَیْنِ، كَیْفَ تَصْبِـرَانِ غَداً عَلیٰ تَحْرِیقِ النّٰارِ؟!

خدای من، بسیار بوده است که پاهایم در غیر طاعتت راه رفته‌اند و تو بر من آگاهی، بردباری می‌کنی به بردباری کریمانه‌ات تا مدتی نزدیک، پس وای بر این دو پا، که چگونه فردا بر سوزاندن آتش صبـر می‌کنند؟!

اِلٰهیٖ، طٰالَمٰا ارْتَكَبَتْ نَفْسِی بِـمٰا هُوَ رَاجِعٌ إِلَیَّ، وَأَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ، تَحْلُمُ بِحِلْمِكَ الْكَرِیمِ إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ، فَوَیْلٌ لِهَذَا الْجَسَدِ الضَّعِیفِ كَیْفَ یَصْبِـرُ غَداً عَلیٰ تَحْرِیقِ النّٰارِ؟!

خدای من، بسیار بوده است که نفسم مرتکب شده آنچه را به من بر می‌گردد، و تو بر من آگاهی، بردباری می‌کنی با بردباری بزرگوارانه‌ات تا مدتی نزدیک، پس وای بر این بدن ضعیف که چگونه فردا بر سوزاندن آتش صبـر می‌نـماید؟!

اِلٰهیٖ، لَیْتَ أُمّیٖ لَمْ تَلِدْنِی.

خدای من، کاش مادرم مرا نـمی‌زایید.

اِلٰهیٖ، لَیْتَ السِّبَاعَ قَسَّمَتْ لَحْمِی عَلیٰ أَطْرَافِ الْجِبَالِ، وَلَمْ أَقُمْ بَیْنَ یَدَیْكَ.

خدای من، کاش درندگان گوشتم را بر اطراف کوه‌ها بخش می‌کردند و نـمی‌ایستادم در پیشگاهت.

اِلٰهیٖ، لَیْتَنِی كُنْتُ طَیْراً فَأَطِیرَ فِی الْهَوَاءِ مِنْ فَرَقِكَ.

خدای من، کاش پرنده‌ای بودم که از ترس تو در هوا پرواز می‌کردم.

اِلٰهیٖ، اَلْوَیْلُ لیٖ، إِنْ كَانَ فِی النّٰارِ مَجْلِسِی.

خدای من، وای بر من اگر جای نشستنم در آتش باشد.

اِلٰهیٖ، اَلْوَیْلُ لیٖ، ثُمَّ الْوَیْلُ لیٖ إِنْ كَانَ الزَّقُومُ طَعَامِی.

خدای من، وای بر من و باز هم وای بر من اگر زقوم (خوراک تلخ کشندۀ جهنمی‌ها) طعام من باشد.

اِلٰهیٖ، اَلْوَیْلُ لیٖ، ثُمَّ الْوَیْلُ لیٖ إِنْ كَانَ القَطِرَانُ لِبَاسِی.

خدای من، وای بر من و باز هم وای بر من اگر قطران (مس گداخته) جامه‌ام باشد.

اِلٰهیٖ، اَلْوَیْلُ لیٖ، ثُمَّ الْوَیْلُ لیٖ إِنْ كَانَ الْحَمِیمُ شَـرَابِی.

خدای من، وای بر من و باز هم وای بر من اگر آب جوش جهنم نوشیدنی‌ام باشد.

اِلٰهیٖ، اَلْوَیْلُ لیٖ، ثُمَّ الْوَیْلُ لیٖ إِذٰا أَنَا قَدِمْتُ إِلَیْكَ وَأَنْتَ سَاخِطٌ عَلَیَّ فَمَا الَّذِی یُرْضِیكَ عَنِّی؟! أَوْ بِأَیِّ حَسَنَاتٍ سَبَقَتْ مِنِّی فیٖ طَاعَتِكَ أَرْفَعُ بِهٰا إِلَیْكَ رَأْسِی، وَیَنْطَلِقُ بِهٰا لِسَانِی إِلَّا الرَّجَاءُ مِنْكَ؟! فَقَدْ سَبَقَتْ رَحْمَتُكَ غَضَبَكَ، وَقُلْتَ، وَقَوْلُكَ الْحَقُّ:﴿نَبِئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الْاَلِیمُ﴾.

خدای من، وای بر من و باز هم وای بر من اگر به سوی تو آیم و تو خشمگین باشی بر من، پس چه چیزی تو را از من خشنود می‌سازد؟! یا با کدام نیکی‌های گذشته‌ام در طاعتت بلند کنم به سبب آن به سوی تو سـرم را، و زبانم به آنها روان گردد جز امید از تو؟! که پیشی گرفته است رحمتت بر غضبت، و گفته‌ای و گفتۀ تو حق است: «خبـر ده به بندگانم که من آمرزندۀ مهربانم و اینکه عذاب من آن عذاب دردناک است».

صَدَقْتَ وَبَرَرْتَ یٰا سَیِّدِی، لاٰیَرُدُّ غَضَبَكَ إِلّٰا حِلْمُكَ، وَلاٰ یُجِیرُ مِنْ عِقَابِكَ إِلّٰا رَحْمَتُكَ، وَلاٰ یُنْجِی مِنْكَ إِلَّا التَّضَـرُّعُ إِلَیْكَ، فَهٰا أَنَا ذٰا بَیْنَ یَدَیْكَ: ذَلِیلٌ، صَاغِرٌ، رَاغِمٌ دَاحِضٌ، فَإِنْ تَعْفُ عَنِّی فَقَدِیماً شَمَلَتْنِی رَحْمَتُكَ، وَأَلْبَسْتَنِی عَافِیَتَكَ، وَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَأَنَا لِذَلِكَ أَهْلٌ، وَهُوَ مِنْكَ عَدْلٌ.

راست گفتی و نیکو عمل نـمودی ای سـرورم، خشم تو را جز بردباری‌ات بر نـمی‌گرداند، و پناه نـمی‌دهد از کیفرت چیزی جز رحمتت، و نجات نـمی‌دهد از تو جز تضـرع نـمودن به سوی تو، و من اینک در پیشگاه تو هستم: ذلیل و حقیر و خاضع و شکست خورده، پس اگر عفو کنی مرا، در گذشته نیز رحمتت مرا شامل گردیده و عافیتت را بر من پوشانده‌ای، و اگر عذابم دهی من شایستۀ آنم، و آن از تو عدالت باشد.

یٰا رَبِّ غَیْرَ أَنِّی أَسْأَلُكَ بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِكَ، وَبِـمٰا وَرَاءَ الْحُجُبِ مِنْ بَهَائِكَ، أَنْ تَرْحَمَ هَذِہِ النَّفْسَ الْجَزُوعَ، وَهٰذَا الْبَدَنَ الْهَلُوعَ، وَهٰذَا الْجِلْدَ الرَّقِیقَ، وَهٰذَا الْعَظْمَ الدَّقِیقَ الَّذِی لاٰیَصْبِـرُ عَلیٰ حَرِّ شَمْسِكَ، فَكَیْفَ یَصْبِـرُ عَلیٰ حَرِّ نَارِكَ؟! وَلاٰ یُطِیقُ صَوْتَ رَعْدِكَ، فَكَیْفَ یُطِیقُ صَوْتَ غَضَبِكَ؟!

ای پروردگارم اما من از تو می‌خواهم به آنچه از نام‌هایت پنهان گشته، و به آنچه در آن سوی حجاب‌هاست از شکوهت، که رحم کنی این نفس بی‌تاب را و این بدن ناتوان و بازمانده و این پوست نازک و این استخوان باریکی که شکیبایی ندارد بر گرمی آفتابت، پس چگونه صبـر می‌کند بر حرارت آتشت؟! و تحمل نـمی‌کند صدای رعدت را پس چگونه طاقت می‌آورد در برابر صدای خشمت؟

عَفْوَكَ عَفْوَكَ عَفْوَكَ، فَقَدْ غَرَّقَتْنِی الذُّنُوبُ، وَغَمَرَتْنِی النِّعَمُ، وَقَلَّ شُكْرِی لَكَ، وَضَعُفَ عَمَلیٖ، وَلاٰ شَیْءَ أَتَّكِلُ عَلَیْهِ إِلّٰا رَحْمَتُكَ، یٰا أَرْحَمَ الرّٰاحِمِینَ.

عفوت را می‌طلبم، عفوت را، عفوت را، که گناهان مرا غرق ساخته و نعمت‌ها مرا در خود فرو برده، و اندک شده سپاسگزاری‌ام برای تو، و عملم ناتوان گشته است و چیزی نیست که بر آن متکی باشم جز رحمتت، ای مهربان‌ترین مهربانان.

عضو خبرنامه ما باشید

دریافت آخرین مطالب و موضوعات به صورت ایمیل و ارسال در شبکه های اجتماعی