از ابوحمزه ثـمالی روایت شده است كه گفت: به مسجد كوفه وارد شدم و ناگهان مردی را دیدم نزد ستون هفتم به نـماز ایستاده، كه ركوع و سجود را به خوبی انجام میداد، پس آمدم تا او را ببینم، ولی وی پیش از رسیدنم به سجده رفت، و شنیدم كه در سجودش میگفت:
اَللّٰهُمَّ إِنْ كُنْتُ قَدْ عَصَیْتُكَ فَقَدْ أَطَعْتُكَ فیٖ أَحَبِّ الْاَشْیَاءِ إِلَیْكَ وَهُوَ الْاِیمٰانُ بِكَ، مَنّاً مِنْكَ بِهِ عَلَیَّ لٰامَنّاً بِهِ مِنِّی عَلَیْكَ، وَلَمْ أَعْصِكَ فیٖ أَبْغَضِ الْاَشْیَاءِ إِلَیْكَ: لَمْ أَدَّعِ لَكَ وَلَداً، وَلَمْ أَتَّخِذْ لَكَ شَـرِیكاً، مَنّاً مِنْكَ عَلَیَّ لاٰمَنّاً مِنِّی عَلَیْكَ.
خداوندا، اگر تو را نافرمانی کرده باشم؛ ولی در محبوبترین چیزها نزد تو، اطاعتت نـمودهام و آن ایمان به تو است، و آن منتی از تو بر من است، نه منتی از من بر تو، و تو را نافرمانی نکردم در ناخوشایندترین چیزها نزد تو یعنی برای تو فرزندی را مدعی نشدم و برای تو شـریکی نگرفتم، و آن منتی از تو است بر من نه منتی از من بر تو.
وَعَصَیْتُكَ فیٖ أَشْیَاءَ عَلیٰ غَیْرِ مُكَاثَرَةٍ مِنِّی وَلاٰ مُكَابَرَةٍ، وَلَا اسْتِكْبَارٍ عَنْ عِبَادَتِكَ، وَلاٰ جُحُودٍ لِرُبُوبِیَّتِكَ، وَلٰكِنِ اتَّبَعْتُ هَوٰایَ وَأَزَلَّنِی الشَّیْطَانُ بَعْدَ الْحُجَّةِ وَالْبَیَانِ، فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی غَیْرَ ظَالِمٍ لیٖ، وَإِنْ تَرْحَمْنِی فَبِجُودِكَ وَرَحْمَتِكَ یٰا أَرْحَمَ الرّٰاحِمِینَ.
و نافرمانی کردم تو را در چیزهایی نه به عنوان افزون طلبی از من و نه بزرگی جویی و نه تکبـر نـمودن از عبادتت و نه انکار پروردگاریات، ولی از هوایم پیروی کردم و شیطان مرا دچار لغزش کرد پس از حجت و بیان، پس اگر عذابم دهی به گناهانم باشد و تو ظالـم نسبت به من نیستی، و اگر مرا رحمت کنی پس به بخشش و رحمتت باشد، ای مهربانترین مهربانان.
سپس برخاست و از درب «کنده» خارج شد، به دنبالش رفتم تا اینکه به جای شتـران کلبیها رسید و بر مرد سیاهی گذشت و او را به چیزی فرمان داد. که آن را متوجه نشدم، پس گفتم: این کیست؟ گفت: این علی بن الحسین بن علی (علیهماالسلام) است. گفتم: خداوند مرا فدای تو قرار دهد، چه چیزی تو را به اینجا آورد؟ فرمود: آنچه دیدهای.