از طاووس یمانی روایت شده است که گفت: در دل شب مردی را دیدم که به پردههای کعبه آویخته بود در حالی که میگفت:
أَلاٰ أَیُّـهَا الْـمَـأْمُــولُ فــیٖ کُــلِّ حَـاجَـةٍ ای آنــکه در هر حــاجتی به تو امــید باشــد أَلاٰ یٰـا رَجَـائِی أَنْتَ کَـاشَــفُ کُــرْبَــتِـی ای امید من، تو بر طرف کنندۀ اندوهم هستی فَــزٰادیٖ قَــلِـیـلٌ مٰــا أَرٰاهُ مُــبَــلِّــغـیٖ توشــهام اندک است و فکر نـمیکنم که مرا برسـاند أَتَــیْــتُ بِـأَعْــمٰــالٍ قِــبٰــاحٍ رَدِیَّــةٍ با اعــمالی زشــت و نادرســت آمــدهام أَتُـحْرِقُـنیٖ فِی النّٰـارِ یٰـا غَـایَـةَ الْـمُـنىٰ آیا مرا در آتش میسوزانی ای نهایت آرزویم | شَـکَوْتُ إِلَـیْكَ الضُّرَّ فَاسْـمَعْ شِـکَایَـتِـی گرفتاری را نزد تو شکایت کردهام پس شکایتم را بشنو فَـهَبْ لیٖ ذُنُوبیٖ کُـلَّـهٰا وَاقْـضِ حَاجَتیٖ پس همۀ گناهانم را بر من ببخش و حاجتم را برآورده ساز اَلِـلـزّٰادِ أَبْـکـیٖ أَمْ لِــبُـعْــدِ مَـسٰافَـتـیٖ آیا برای توشه بگریم یا برای طولانی بودن راهم؟ فَـمٰا فِـی الْـوَرىٰ خَلْـقٌ جَـنـىٰ کَجِنٰـایَـتِی که در میان مردم کسی نیست که جنایتی همانند من کردهباشد فَـأَیْـنَ رَجَـائِی مِـنْكَ أَیْـنَ مَـخَـافَـتِـی؟ پس امیدم به تو کجا باشد و ترس من کجا؟ |
گفت: او را تأمل نمودم و دیدم که علی بن الحسین (علیهالسلام) است.