دعای دویست‌ و پنجاه‌ و هفت – درخواست‌­های دنیوی و اخروی

صفحه نخست » دعای دویست‌ و پنجاه‌ و هفت – درخواست‌­های دنیوی و اخروی

اشتراک گذاری مقاله

فهرست مطالب

اَللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ أُمُوراً تَفَضَّلْتَ بِهٰا عَلیٰ كَثِیرٍ مِنْ خَلْقِكَ، مِنْ صَغِیرٍ أَوْ كَبِیرٍ مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ مِنْهُمْ لَكَ، فَإِنْ تَجُدْ بِهٰا عَلَیَّ فَمِنَّةٌ مِنْ مِنَنِكَ، وَإِلّٰا تَفْعَلْ فَلَسْتَ مِمَّنْ یُشَارَكُ فیٖ حُكْمِهِ، وَلاٰ یُؤٰامَرُ فیٖ خَلْقِهِ، فَإِنْ تَكُ رَاضِیاً فَأَحَقُّ مَنْ أَعْطَیْتَهُ مٰا سَأَلَكَ مَنْ رَضِیتَ عَنْهُ مَعَ هَوَانِ مٰا قَصَدْتُ فِیهِ إِلَیْكَ عَلَیْكَ، وَإِنْ تَكُ سَاخِطاً فَأَحَقُّ مَنْ عَفٰا أَنْتَ، وَأَكْرَمُ مَنْ غَفَرَ وَعَادَ بِفَضْلِهِ عَلیٰ عَبْدِهِ، فَأَصْلَحَ مِنْهُ فَاسِداً، وَقَوَّمَ مِنْهُ إِوَداً، وَإِنْ أَخَذْتَنِی بِقَبِیحِ عَمَلِی فَوَاحِدٌ مِنْ جُرْمِی یُحِلُّ عَذَابَكَ بیٖ.

خداوندا، از تو درخواست می‌کنم اموری را که به آنها تفضل نـموده‌ای بر بسیاری از آفریدگانت، از کوچک یا بزرگ، بدون اینکه درخواستی از آنها به تو شده باشد، پس اگر آنها را به من لطف کنی منتی است از منت‌هایت، و اگر انجام ندهی تو کسی نیستی که با او در حکمش شـریکی باشد، و مشورت داده نشود در آفرینشش، پس اگر خشنود باشی مستحق‌ترین کسی که به او عطا کرده باشی آنچه را خواسته است از تو آن کسی است که از او راضی شده‌ای، با وجود ناچیزی آنچه در آن قصد تو کرده‌ام بر تو، و اگر خشمگین باشی شایسته‌ترین کسی که عفو کند تو هستی، و گرامی‌ترین کسی هستی که آمرزید و با فضلش بر بنده‌اش باز آمد، و تباه شده‌اش را اصلاح کرد، و به پا داشت از او کجی را، و اگر مرا بگیری به زشتی عملم یکی از گناهانم عذابت را بر من وارد می‌سازد.

وَمَنْ أَنَا فیٖ خَلْقِكَ یٰا مَوْلاٰیَ وَسَیِّدِی؟ فَوَعِزَّتِكَ مٰا تُزَیِّنُ مُلْكَكَ حَسَنَاتِی، وَلاٰ تُقَبِّحُهُ سَیِّئٰاتِی، وَلاٰ یُنْقِصُ خَزَائِنَكَ غِنٰایَ، وَلاٰ یَزِیدُ فِیهَا فَقْرِی، وَمٰا صَلٰاحِی وَفَسَادِی إِلّٰا إِلَیْكَ، فَإِنْ صَیَّرْتَنِی صَالِحاً كُنْتُ صَالِحاً، وَإِنْ جَعَلْتَنِی فَاسِداً لَمْ یَقْدِرْ عَلیٰ صَلاٰحِی سِوَاكَ، فَمٰا كَانَ مِنْ عَمَلٍ سَیِّیءٍ أَتَیْتُهُ، فَعَلیٰ عِلْمٍ مِنِّی بِأَنَّكَ تَرَانِی، وَأَنَّكَ غَیْرُ غَافِلٍ عَنِّی، مُصَدِّقٌ مِنْكَ بِالْوَعِید لیٖ، وَلِمَنْ كَانَ فیٖ مِثْلِ حَالیٖ، وٰاثِقٌ بَعْدَ ذَلِكَ مِنْكَ بِالصَّفْحِ الْكَرِیمِ، وَالْعَفْوِ الْقَدِیمِ، وَالرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ، فَجَرَّاَنِی عَلیٰ مَعْصِیَتِكَ، مٰا أَذَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِكَ، وَوُثُوبِی عَلیٰ مَحٰارِمِكَ مٰا رَأَیْتُ مِنْ عَفْوِكَ.

و کیستم من در میان آفریدگانت ای مولا و سـرورم؟! پس سوگند به عزتت، ملک تو را زینت نـمی‌بخشد نیکی‌هایم، و نه زشت می‌سازد آن را بدی‌هایم، و نه بی‌نیازی‌ام خزانه‌هایت را می‌کاهد، و نه به آنها می‌افزاید فقر من، و نیکو شدنم و تباهی‌ام، جز به دست تو نباشد، پس اگر مرا نیکوکار سازی می‌شوم نیکوکار، و اگر مرا فاسد قرار دهی بر اصلاح من جز تو کسی قادر نخواهد بود، پس آنچه بوده است از عمل بد که انجام داده‌ام، پس با آگاهی من بوده است از این که تو مرا می‌بینی، و تو غافل نیستی از من، و تصدیق کرده‌ام تهدید تو را به من، و به هر کس در وضع من بوده است، و پس از آن اطمینان داشتم به گذشت کریمانه‌ات، و عفو قدیمت، و رحمت گستـرده‌ات، پس مرا گستاخ کرد بر نافرمانی‌ات آنچه چشاندی مرا از رحمتت، و بر اقدام به انجام حرام شده‌هایت، آنچه دیده‌ام از عفوت.

وَلَوْ خِفْتُ تَعْجِیلَ نِقْمَتِكَ لَاَخَذْتُ حِذْرِی مِنْكَ كَمٰا أَخَذْتُهُ مِنْ غَیْرِكَ مِمَّنْ هُوَ دُونَكَ، مِمَّنْ خِفْتُ سَطْوَتَهُ فَاجْتَنَبْتُ نَاحِیَتَهُ، وَمٰا تَوْفِیقِی إِلّٰا بِكَ فَلاٰ تَكِلْنِی إِلیٰ نَفْسِی بِرَحْمَتِكَ فَأَعْجَزَ عَنْهَا، وَلاٰ إِلیٰ سِوَاكَ فَیَخْذُلَنِی، فَقَدْ سَأَلْتُكَ مِنْ فَضْلِكَ مٰا لاٰأَسْتَحِقُّهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ قَدَّمْتُهُ، وَلاٰ آیَسُ مِنْهُ لِذَنْبٍ عَظِیمٍ رَكِبْتُهُ بَلْ لِقَدِیمِ الرَّجَاءِ فِیكَ، وَعَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْكَ الَّذِی أَوْجَبْتَهُ عَلیٰ نَفْسِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ.

و اگر می‌ترسیدم از زود آمدن انتقامت راه احتیاط پیش می‌گرفتم آنگونه که حذر می‌کردم از غیر تو، آنکه از تو کمتـر است، از کسی که از حمله‌اش می‌ترسیدم، پس از جانب او خودداری کردم، و نیست توفیقم جز به تو، پس مرا، وامگذار به خودم به رحمتت، که از آن ناتوان شوم، و نه به کسی جز تو که مرا خوار سازد، زیرا که از تو درخواست نـمودم از فضلت، آنچه را شایسته‌اش نیستم با عمل صالحی که تقدیم نـموده باشم، ونه نومید از آن به خاطر گناه بزرگی که مرتکب گشته‌ام بلکه به خاطر امید دیرینه‌ام به تو، و طمع زیادی که به تو داشته‌ام، که واجب ساخته‌ای بر خود از رحمتت.

فَالْاَمْرُ لَكَ وَحْدَكَ لاٰشَـرِیكَ لَكَ، وَالْخَلْقُ عِیَالُكَ، وَكُلُّ شَیْءٍ خَاضِعٌ لَكَ، مُلْكُكَ كَبِیرٌ، وَعَدْلُكَ قَدِیمٌ، وَعَطَاؤُكَ جَزِیلٌ، وَعَرْشُكَ كَرِیمٌ، وَثَنَاؤُكَ رَفِیعٌ، وَذِكْرُكَ أَحْسَنُ، وَجَارُكَ أَمْنَعُ وَأَحْكَمُ، وَحُكْمُكَ نَافِذٌ، وَعِلْمُكَ جَمٌّ، وَأَنْتَ أَوَّلٌ آخِرٌ ظَاهِرٌ بَاطِنٌ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ، عِبَادُكَ جَمِیعاً إِلَیْكَ فُقَرَاءٌ، وَأَنَا أَفْقَرُهُمْ إِلَیْكَ لِذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، وَلِفَقْرٍ تَجْبُـرُهُ وَلِعَائِلَةٍ تُغْنِیهَا، وَلِعَوْرَةٍ تَسْتُـرُهَا، وَلِخَلَّةٍ تَسُدُّهَا، وَلِسَیِّئَةٍ تَتَجَاوَزُ عَنْهٰا، وَلِفَسَادٍ تُصْلِحُهُ، وَلِعَمَلٍ صَالِحٍ تَتَقَبَّلُهُ، وَلِكَلاٰمٍ طَیِّبٍ تَرْفَعُهُ، وَلِبَدَنٍ تُعَافِیهِ.

پس امر تنها برای تو است که تو را همتایی نیست، و آفریدگان نان خورهای تو هستند، و هر چیزی برای تو فروتن است، ملک تو بزرگ، و دادگری‌ات دیرینه، و عطایت فراوان، و عرشت ارجمند، و ستایشت بلندمرتبه و یاد تو نیکوتر و همسایۀ تو نگهداری شده و محکم‌تر است، و حکم تو جاری، و علمت فراوان، و تو اول، آخر، آشکار، پنهان، به هر چیزی دانا هستی، بندگان همه به تو نیازمندند، و من نیازمندترین آنان به سوی تو هستم برای گناهی که آن را بیامرزی و فقری که بی‌نیازی عطا کنی، و بی‌چیزیی که توانگری دهی، و عیبی که بپوشانی آن را، و احتیاجی که آن را برطرف نـمایی و گناهی که از آن گذشت کنی، و تباهیی که نیکو گردانی، و عمل صالحی که آن را بپذیری، و سخن پاکی که بالا بری، و بدنی که آن را عافیت عنایت فرمایی.

اَللّٰهُمَّ إِنَّكَ شَوَّقْتَنِی إِلَیْكَ، وَرَغَّبْتَنِی فِیمٰا لَدَیْكَ، وَتَعَطَّفْتَنِی عَلَیْكَ وَأَرْسَلْتَ إِلَیَّ خَیْرَ خَلْقِكَ یَتْلُو عَلَیَّ أَفْضَلَ كُتُبِكَ، فَآمَنْتُ بِرَسُولِكَ وَلَمْ أَقْتَدِ بِهُدَاهُ، وَصَدَّقْتُ بِكِتَابِكَ وَلَمْ أَعْمَلْ بِهِ، وَأَبْغَضْتُ لِقَاءَ‌كَ لِضَعْفِ نَفْسِی، وَعَصَیْتُ أَمْرَكَ لِخَبِیثِ عَمَلِی، وَرَغِبْتُ عَنْ سُنَّتِكَ لِفَسَادِ دِینِی، وَلَمْ أَسْبِقْ إِلیٰ رُؤْیَتِكَ لِقَسَاوَةِ قَلْبِی.

خداوندا، تو مرا به خود مشتاق نـمودی، و در آنچه نزد توست ترغیب نـمودی، و مرا مایل ساختی بر خودت و بهتـرین آفریدگانت را به سویم فرستادی تا برترین کتابت را بر من بخواند، و من به فرستاده‌ات ایمان آوردم ولی از هدایتش پیروی ننمودم، و کتاب تو را تصدیق کردم ولی به آن عمل ننمودم، و دیدارت را خوش نداشتم به جهت ضعف نفسم، و فرمانت را معصیت کردم به خاطر پلیدی عملم، و از سنتت روی گرداندم به جهت تباهی دینم، و برای دیدنت نشتافتم به سبب سختی قلبم.

اَللّٰهُمَّ إِنَّكَ خَلَقْتَ جَنَّةً لِمَنْ أَطَاعَكَ، وَأَعْدَدْتَ فِیهَا مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ مٰا لاٰیَخْطُرُ عَلَی الْقُلُوبِ، وَوَصَفْتَهَا بِأَحْسَنِ الصِّفَةِ فیٖ كِتَابِكَ، وَشَوَّقْتَ إِلَیْهَا عِبَادَكَ، وَأَمَرْتَ بِالْمُسَابَقَةِ إِلَیْهَا، وَأَخْبَـرْتَ عَنْ سُكّٰانِهَا وَمٰا فِیهٰا مِنْ حُورٍ عِیْنٍ كَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَكْنُونٌ، وَوِلْدَانٍ كَاللُّؤْلُؤِ الْمَنْثُوِر، وَفَاكِهَةٍ وَنَخْلٍ وَرُمّٰانٍ، وَجَنّٰاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ، وَأَنْهَارٍ مِنْ طَیِّبِ الشَّـرَابِ وَسُنْدُسٍ وَإِسْتَبْـرَقٍ وَسَلْسَبِیلٍ وَرَحِیقٍ مَخْتُومٍ وَأَسْوِرَةٍ مِنْ فِضَّةٍ، وَشَـرَابٍ طَهُورٍ، وَمُلْكٍ كَبِیرٍ، وَقُلْتَ مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ تَبَارَكْتَ وَتَعَالَیْتَ: ﴿فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِـمٰا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾.

خداوندا تو بهشت را آفریده‌ای برای آن کسی که تو را اطاعت کند، و در آن آماده نـموده‌ای از نعمت‌های پایداری که بر دل‌ها خطور نکرده، و آن را به بهتـرین وصفی در کتابت توصیف فرموده‌ای، و تشویق کرده‌ای بندگانت را به سوی آن و امر کردی که به سوی آن به مسابقه برخیزند، و خبـر داده‌ای در مورد ساکنانش و آنچه در آن وجود دارد از حور عین که گویی درّی روشن در پوشش نهاده شده‌اند و پسـرانی همچون مروارید پراکنده، و میوه و نخل و انار، و باغ‌هایی از انگورها، و جوی‌هایی از شـراب پاک، و جامه‌هایی نازک و ضخیم از حریر و چشمۀ سلسبیل و شـراب خالص و دستبند‌هایی از نقره، و شـرابی پاک و مملکتی بزرگ، و پس از آن گفتی، برکت و بلندی مرتبه تو راست:

فَنَظَرْتُ فیٖ عَمَلِی فَرَأَیْتُهُ ضَعِیفاً یٰا مَوْلاٰیَ، وَحَاسَبْتُ نَفْسِی فَلَمْ أَجِدْنِی أَقُومُ بِشُكْرِ مٰا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ، وَعَدَّدْتُ سَیِّئٰاتِی فَأَصَبْتُهَا تَسْتَـرِقُ حَسَنَاتِی، فَكَیْفَ أَطْمَعُ أَنْ أَنَالَ جَنَّتَكَ بِعَمَلِی، وَأَنَا مُرْتَهَنٌ بِخَطِیئَتِی؟!

و من در عملم نگریستم و آن را ای مولایم ضعیف یافتم، و خود را محاسبه نـمودم و نیافتم خود را که سپاس آنچه بر من نعمت داده‌ای انجام داده باشم، و گناهانم را شماره کردم و دیدم که آنها می‌برند نیکی‌هایم را، پس چگونه طمع کنم که با عملم بهشتت را بدست آورم، در حالی که من در گرو خطایم هستم؟!

لاٰ، كَیْفَ یٰا مَوْلاٰیَ إِنْ لَمْ تُدَارِكْنِی مِنْكَ بِرَحْمَةٍ تَـمُنَّ بِهٰا عَلَیَّ فیٖ مِنَنٍ قَدْ سَبَقَتْ مِنْكَ لاٰأُحْصِیهَا تَخْتِمُ لیٖ بِهٰا كَرَامَتَكَ؟ فَطُوبیٰ لِمَنْ رَضِیتَ عَنْهُ، وَوَیْلٌ لِمَنْ سَخَطْتَ عَلَیْهِ، فَارْضَ عَنِّی، وَلاٰ تَسْخَطْ عَلَیَّ یٰا مَوْلاٰیَ.

نه، چگونه باشد ای مولایم اگر مرا در نیابد از تو رحمتی که به آن بر من منت نهی در میان منت‌هایی که از تو قبلاً بوده است و من آنها را به شمار نیاورم، تا به آنها کرامتت را برایم پایان بخشی؟! پس خوشا به حال آنکه از او راضی شده‌ای، و وای بر آنکه از او ناخشنود گشته‌ای، پس از من خشنود شو و بر من خشم مگیر ای مولایم.

اَللّٰهُمَّ وَخَلَقْتَ نَاراً لِمَنْ عَصَاكَ، وَأَعْدَدْتَ لِاَهْلِهَا مِنْ أَنْوَاعِ الْعَذَابِ فِیهٰا، وَوَصَفْتَهُ بِـمٰا وَصَفْتَهُ مِنَ الْحَمِیمِ وَالْغَسّٰاقِ وَالْمُهْلِ وَالضَّـرِیعِ وَالصَّدِیدِ وَالْغِسْلِینَ وَالزَّقُّومِ وَالسَّلاٰسِلِ وَالْاَغْلاٰلِ، وَمَقَامِعِ الْحَدِیدِ، وَالْعَذَابِ الْغَلِیظِ، وَالْعَذَابِ الشَّدِیدِ، وَالْعَذَابِ الْمُهِینِ، وَالْعَذَابِ الْمُقِیمِ، وَعَذَابِ الْحَرِیقِ، وَعَذَابِ السَّمُومُ، وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ، وَسَـرَابِیلَ الْقَطِرَانِ، وَسُـرَادِقَاتِ النّٰارِ وَالنُّحٰاسِ، وَالزَّقُّومِ، وَالْحُطَمَةِ، وَالْهَاوِیَةِ، وَلَظىٰ، وَالنّٰارِ الْحَامِیَةِ، وَالنّٰارِ الْمُوقَدَةِ، الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَةِ، وَالنّٰارِ الْمُؤْصَدَةِ ذَاتِ الْعَمَدِ الْمُمَدَّدَةِ، وَالسَّعِیرِ، وَالْحَمِیمِ، وَالنّٰارِ الَّتِی لاٰتُطْفَأُ، وَالنّٰارِ الَّتِی تَكَادُ تَـمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ، وَالنّٰارِ الَّتِی وَقُودُهَا النّٰاسُ وَالْحَجَارَةُ، وَالنّٰارِ الَّتِی یُقَالُ لَهٰا: هَلِ امْتَلَاْتِ؟ وَتُقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ! وَالدَّرْكِ الْاَسْفَلِ مِنَ النّٰارِ.

خداوندا، و دوزخ را آفریدی برای آنکه تو را نافرمانی کرد، و آماده نـمودی برای اهل آن انواع عذاب را در آن، و توصیف نـمودی آن را به آنچه وصف نـمودی از آب جوشان، و مایع چرکین، و چرکابه، و خار جهنمی، و چرک و جراحت، و زقوم، و زنجیرها، و غل‌ها، و کوبنده‌های آهنی، و عذاب بسیار دشوار، و عذاب سخت، و عذاب خوارکننده، و عذاب پایدار، و عذاب سوزان، و عذاب باد سوزان، و سایه‌ای از دود سیاه و پیراهن‌هایی از قطران، و سایبان‌هایی از آتش و مس گداخته، و زقوم، و آتش نفوذ کننده، و پرتگاه و زبانه‌ها، و آتش فراوان، و آتش شعله‌ور که به دل‌ها نفوذ می‌کند، و آتش بر افروختۀ دارای ستون‌های کشیده شده، و آتش شعله‌ور، و آب جوشان، و آتشی که خاموش نگردد، و آتشی که نزدیک است شکافته شود از خشم، و آتشی که سوختش مردم و سنگ باشد، و دوزخی که به آن گفته می‌شود: آیا پر گشتی؟ و می‌گوید آیا زیادتی هست! و بخش زیرین آتش.

فَقَدْ خِفْتُ یٰا مَوْلاٰیَ إِذْ كُنْتُ لَكَ عَاصِیاً أَنْ أَكُونَ لَهٰا مُسْتَوْجِباً لِكَبِیرِ ذَنْبِی، وَعَظِیمِ جُرْمِی، وَقَدِیمِ إِسَاءَ‌تِی، وَأُفَكِّرُ فیٖ غِنَاكَ عَنْ عَذَابِی، وَفَقْرِی إِلیٰ رَحْمَتِكَ یٰا مَوْلاٰیَ مَعَ هَوَانِ مٰا طَمِعْتُ فِیهِ مِنْكَ عَلَیْكَ، وَعُسْـرِهِ عِنْدِی، وَیُسْـرِهِ عَلَیْكَ، وَعَظِیمِ قَدْرِهِ عِنْدِی، وَكَبِیرِ خَطَرِهِ لَدَیَّ، وَمَوْقِعِهِ مِنِّی مَعَ جُودِكَ بِجَسِیمِ الْاُمُورِ، وَصَفْحِكَ عَنِ الذَّنْبِ الْكَبِیرِ.

پس ترسیدم ای مولایم، چون نافرمان تو بوده‌ام که مستوجب آن باشم، به خاطر گناه بزرگم، و جرم عظیمم و بدی قدیمم و می‌اندیشم در بی‌نیازی‌ات از عذابم، و نیازم به رحمتت، ای مولایم، با وجود ناچیزی آنچه از تو طمع دارم نزد تو، و سختی آن نزد من و آسانی آن بر تو، و ارزش فراوانش نزد من، و بزرگی ارزشش نزد من، و جایگاهش نزد من با وجود بخشیدنت امور بزرگ را، و گذشت نـمودنت از گناه بزرگ.

لاٰیَتَعٰاظَمُكَ -یٰا سَیِّدِی- ذَنْبٌ أَنْ تَغْفِرَەُ، وَلاٰ خَطِیَئَةٌ أَنْ تَحُطَّهَا عَنِّی، وَعَمَّنْ هُوَ أَعْظَمُ جُرْماً مِنِّی، لِصِغَرِ خَطَرِی فیٖ مُلْكِكَ مَعَ تَضَـرُّعِی، وَثِقَتِی بِكَ، وَتَوَكُّلِی عَلَیْكَ، وَرَجَائِی إِیّٰاكَ، وَطَمَعِی فِیكَ، فَیَحُولُ ذٰلِكَ بَیْنِی وَبَیْنَ خَوْفیٖ مِنْ دُخُولِ النّٰارِ.

تو را بزرگ نیاید –ای سـرورم- گناهی که آن را ببخشی، و نه خطایی که آن را فرو نهی از من، و از آنکه جرم بزرگ‌تر از من دارد، به جهت کوچکی ارزشم در ملکت همراه با تضـرعم و اطمینان، و توکلم بر تو، و امیدم به تو و طمعم در مورد تو، و آن فاصله می‌اندازد میان من و ترسم از وارد شدن به آتش.

وَمَنْ أَنَا یٰا سَیِّدِی فَتَقْصُدَ قَصْدِی بِغَضَبٍ یَدُومُ مِنْكَ عَلَیَّ تُرِیدُ بِهِ عَذَابِی؟! مٰا أَنَا فیٖ خَلْقِكَ إِلّٰا بِـمَنْزِلَةِ الذَّرَّةِ فیٖ مُلْكِكَ الْعَظِیمِ! فَهَبْ لیٖ نَفْسِی بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ، فَإِنَّكَ تَجِدُ مِنِّی خَلَفاً وَلاٰ أَجِدُ مِنْكَ وَبِكَ غِنىً عَنِّی وَلاٰ غِنىً بیٖ حَتّٰى تُلْحِقَنِی بِهِمْ، فَتُصَیِّرَنِی مَعَهُمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ.

و کیستم من ای سـرورم که قصد کنی مرا با خشمی که از تو بر من دوام یابد و به آن عذابم را بخواهی؟! من نیستم در میان آفریدگانت مگر به منزلۀ ذره‌ای در مملکت بزرگت! پس نفسم را به من بخش به لطف و کرمت، که تو به جای من کسی را می‌یابی و من نـمی‌یابم به جای تو کسی را و تو از من بی‌نیاز هستی و مرا از تو بی‌نیازی نیست، تا مرا به آنان ملحق سازی و همراه آنها گردانی که تو با عزت حکیم هستی.

رَبِّ حَسَّنْتَ خَلْقِی، وَعَظَّمْتَ عَافِیَتِی، وَوَسَّعْتَ عَلَیَّ فیٖ رِزْقِی، وَلَمْ تَزَلْ تَنْقُلُنِی مِنْ نِعْمَةٍ إِلیٰ كَرَامَةٍ، وَمِنْ كَرَامَةٍ إِلیٰ فَضْلٍ تُجَدِّدُ لیٖ ذٰلِكَ فیٖ لَیْلیِ وَنَهَارِی لاٰأَعْرِفُ غَیْرَ مٰا أَنَا فِیهِ، حَتّٰى ظَنَنْتُ أَنَّ ذٰلِكَ وَاجِبٌ عَلَیْكَ لیٖ، وَأَنَّهُ لاٰیَنْبَغِی لیٖ أَنْ أَكُونَ فیٖ غَیْرِ مَرْتَبَتِی، لِأَنِّی لَمْ أَدْرِ مٰا عَظِیمُ الْبَلاٰءِ فَأَجِدَ لَذَّةَ الرَّخَاءِ، وَلَمْ یُذِلَّنِی الْفَقْرُ فَأَعْرِفَ فَضْلَ الْغِنىٰ، وَلَمْ یُهِنِّی الْخَوْفُ فَأَعْرِفَ فَضْلَ الْاَمْنِ، فَأَصْبَحْتُ وَأَمْسَیْتُ فیٖ غَفْلَةٍ مِمّٰا فِیهِ غَیْرِی، مِمَّنْ هُوَ دُونیٖ، فَكَفَرْتُ وَلَمْ أَشْكُرْ بَلاٰءَ‌كَ، وَلَمْ أَشُكَّ أَنَّ الَّذِی أَنَا فِیهِ دَائِمٌ غَیْرَ زَائِلٍ عَنِّی، لاٰأُحَدِّثُ نَفْسِی بِاِنْتِقَالِ عَافِیَةٍ وَتَحْوِیلِ فَقْرٍ، وَلاٰ خَوْفٍ وَلاٰ حُزْنٍ فیٖ عَاجِلِ دُنْیَایَ وَآجِلِ آخِرَتِی، فَیَحُولَ ذٰلِكَ بَیْنِی وَبَیْنَ التَّضَـرُّعِ إِلَیْكَ فیٖ دَوَامِ ذٰلِكَ لیٖ، مَعَ مٰا أَمَرْتَنِی بِهِ مِنْ شُكْرِكَ، وَوَعَدْتِنِی عَلَیْهِ مِنَ الْمَزِیدِ مِنْ لَدُنْكَ.

پروردگارا، آفرینشم را نیکو ساختی و عافیتم را عظیم گردانیدی، و روزی‌ام را بر من گستـرده ساختی، و پیوسته مرا از نعمتی به کرامتی منتقل نـمودی و از کرامتی به فضلی، آن را برایم تازه می‌گردانی در شب و روزم، نـمی‌شناسم جز آنچه من در آن هستم، تا آنجا که گمان کردم که آن واجب است بر تو برای من، و اینکه مرا نشاید که در غیر جایگاهم باشم، زیرا که من نـمی‌دانم بلای بزرگ چیست تا لذت آسودگی را بچشم، و فقر، مرا خوار نگردانیده تا برتری بی‌نیازی را بشناسم و مرا، ترس پست نساخته است تا ارزش امنیت را بدانم، پس صبح کردم و به شب رسیدم در غفلت از آنچه غیر من در آن است، از آنکه فروتر از من باشد، پس ناسپاسی کردم و سپاس نگفتم لطف تو را، و شکی نداشتم که آنچه من در آن هستم دائـمی است و نابود ناشدنی از من، نه با خود سخن می‌گفتم از انتقال عافیت و دگرگونی فقر، و نه ترس و نه اندوهی در گذر دنیایم و آیندۀ آخرتم، که آن فاصله اندازد میان من و تضـرع کردن به سوی تو در استمرار آن برایم، با وجود آنچه مرا به آن دستور داده‌ای از سپاسگزاری‌ات و مرا بر آن وعده داده‌ای از افزونی از نزدت.

فَسَهَوْتُ وَلَهَوْتُ وَغَفَلْتُ وَأَمِنْتُ، وَأَشِـرْتُ وَبَطِرْتُ وَتَهَاوَنْتُ حَتّٰى جَاءَ التَّغْیِیرُ مَكَانَ الْعَافِیَةِ بِحُلُولِ الْبَلاٰءِ، وَنَزَلَ الضُّـرُّ بِـمَنْزِلَةِ الصِّحَّةِ وَبِأَنْوَاعِ السُّقْمِ وَالْاَذىٰ، وَأَقْبَلَ الْفَقْرُ بِاَزٰاءِ الْغِنىٰ، فَعَرَفْتُ مٰا كُنْتُ فِیهِ لِلَّذِی صِـرْتُ إِلَیْهِ، فَسَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ مَنْ لاٰیَسْتَوْجِبُ أَنْ تَسْمَعَ لَهُ دَعْوَةً لِعَظِیمِ مٰا كُنْتُ فِیهِ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَطَلَبْتُ طَلِبَةَ مَنْ لاٰیَسْتَحِقُّ نَجَاحَ الطَّلِبَةِ لِلَّذِی كُنْتُ فِیهِ مِنَ اللَّهْوِ وَالْفَتْـرَةِ، وَتَضَـرَّعْتُ تَضَـرُّعَ مَنْ لاٰیَسْتَوْجِبُ الرَّحْمَةَ لِمٰا كُنْتُ فِیهِ مِنَ الزَّهْوِ وَالْاِسْتِطَالَةِ فَرَضِیتُ بِـمٰا إِلَیْهِ صَیَّرْتَنِی وَإِنْ كَانَ الضُّـرُّ قَدْمَسَّنِی، وَالْفَقْرُ قَدْ أَذَلَّنِی، وَالْبَلاٰءُ قَدْ حَلَّ بیٖ.

پس اشتباه کردم و مشغول شدم و غفلت نـمودم و ایمن گشتم، و سـر به هوا و سـرمست گشتم و سستی کردم تا اینکه دگرگونی به جای عافیت با وارد شدن بلا، فرا رسید، و بیماری به جای تندرستی فرود آمد با انواع بیماری و ناراحتی، و روی آورد فقر در جای بی‌نیازی، پس دانستم آنچه را در آن بودم و آنچه به سوی آن رفتم، پس از تو درخواست نـمودم درخواست کسی که مستوجب نیست که دعایی از او شنیده شود به جهت بزرگی آنچه در آن بودم از بی‌خبـری، و طلب نـمودم طلب کردن کسی که شایسته نیست، برآورده شدن درخواستی را به جهت آنچه در آن بودم از سـرگرمی و سستی، و تضـرع نـمودم نالۀ کسی که نیست سزاوار رحمت، به سبب آنچه در آن بودم از تکبـر و خود بزرگ بینی، پس خشنود گشتم به آنچه به سوی آن قرارم دادی، هر چند که گرفتاری بر من رسیده و فقر، خوارم کرده و بلا، بر من وارد شده بود.

فَإِنْ یَكُ ذَلِكَ مِنْ سَخَطٍ مِنْكَ فَأَعُوذُ بِحِلْمِكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَإِنْ كُنْتَ أَرَدْتَ أَنْ تَبْلُوَنِی، فَقَدْ عَرَفْتَ ضَعْفِی وَقِلَّةَ حِیلَتِی، إِذْ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَتَعَالَیْتَ: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّـرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا﴾.

پس اگر آن به خشمی از تو باشد، من به بردباری‌ات از خشمت پناه می‌برم، و اگر خواسته‌ای مرا بیازمایی، تو ضعف و کمی چاره‌ام را دانسته‌ای، که گفته‌ای و تو برکت آفرین و بلند مرتبه‌ای: «به راستى كه انسان سخت آزمند [و بی‌تاب] خلق شده است چون شـری به او رسد عجز و لابه كند و چون خیرى به او رسد بخل ورزد».

وَقُلْتَ عَزَّیْتَ مِنْ قَائِلٍ: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ * وَأَمّٰا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ﴾.

و گفته‌ای که بزرگ گوینده‌ای: «و اما انسان هنگامى كه پروردگارش وى را مى‌‏آزمايد و عزيزش مى‌دارد و نعمت فراوان به او مى‌دهد مى‌گويد پروردگارم مرا گرامى داشته است و اما چون وى را مى‌‏آزمايد و روزى‌اش را بر او تنگ مى‏‌گرداند مى گويد پروردگارم مرا خوار كرده‌است».

وَقُلْتَ جَلَّیْتَ مِنْ قَائِلٍ: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغىٰ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنىٰ﴾

و گفتی که تو بزرگوار گوینده‌ای: «انسان سـركشی مى‌‏كند هميـن كه خود را بی‌‏نياز بیند».

وَقُلْتَ سُبْحَانَكَ: ﴿إِذَا مَسَّكُمُ الضُّـرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ﴾.

و گفتی پاک و منزهی تو:«هرگاه سختی به شما رسد به سوى او فریاد برمى‌آوريد».

وَقُلْتَ عَزَّیْتَ وَجَلَّیْتَ: ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُـرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ مٰا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ﴾.

و گفتی که عزیز و بزرگ هستی: «هرگاه به انسان آسيبى رسد پروردگارش را در حالی كه به سوى او بازگشت‏ كننده است مى‏‌خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا كند آن [مصيبتى] را كه در رفع آن پيشتـر به درگاه او دعا می‌کرد فراموش مى‌‏نـمايد».

وَقُلْتَ: ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّـرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِـمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُـرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلیٰ ضُـرٍّ مَسَّهُ﴾.

و گفتی: «و چون انسان را آسيبى رسد ما را به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده مى‌خواند و چون گرفتاری‌اش را برطرف كنيم چنان مى‌رود كه گويى ما را براى گرفتاريى كه به او رسيده نخوانده است».

وَقُلْتَ: ﴿وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّـرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا﴾.

و گفتی: «انسان در شـر، دعا می‌کند همچون دعایش برای خیر، و انسان بوده است شتابزده».

صَدَقْتَ یٰا سَیِّدِی وَمَوْلاٰیَ، هٰذِهِ صِفَاتِیَ الَّتِی أَعْرِفُهَا مِنْ نَفْسِی وَقَدْ مَضیٰ عِلْمُكَ فِیَّ یٰا مَوْلاٰیَ، وَوَعَدْتَنِی مِنْكَ وَعْداً حَسَناً أَنْ أَدْعُوكَ كَمٰا أَمَرْتَنِی، فَتَسْتَجِیبَ لیٖ، فَأَنَا أَدْعُوكَ كَمٰا أَمَرْتَنِی، فَاسْتَجِبْ لیٖ مٰا وَعَدْتَنِی، وَزِدْنِی مِنْ نِعْمَتِكَ وَعَافَیَتِكَ، وَكَلٰاءَ‌تِكَ وَسَتْـرِكَ، وَانْقُلْنِی مِمّٰا أَنَا فِیهِ إِلیٰ مٰا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ حَتّٰى تَبْلُغَ بیٖ فِیمٰا فِیهِ رِضَاكَ، وَأَنَالَ بِهِ مٰا عِنْدَكَ فِیمٰا أَعْدَدْتَهُ لِاَوْلِیَائِكَ وَأَهْلِ طَاعَتِكَ ﴿مَعَ النَّبِيِّینَ وَالصِّدِّيقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا﴾

راست گفتی ای سـرور و مولایم، اینها صفاتی هستند که در خود سـراغ دارم و علم تو در مورد من جاری شده است ای مولایم، و تو وعده‌ای نیکو به من داده‌ای که تو را بخوانم آنگونه که مرا فرموده‌ای تا اجابتم نـمایی، پس من تو را آنگونه که مرا فرموده‌ای می‌خوانم، پس آنگونه که مرا وعده فرموده‌ای اجابتم فرما، و بر من فزونیِ ده از نعمت و عافیتت، و از نگهداری و پوششت، و منتقل کن مرا از آنچه در آن هستم به آنچه از آن برتر باشد، تا مرا برسانی به آنچه رضای تو در آن باشد، و به آن به دست آورم آنچه را نزد تو است در آنچه برای اولیا و اهل طاعتت آماده کرده‌ای «همراه پيامبـران و راستان و شهيدان و صالحان، و آنان همراهان نیکو باشند».

فَارْزُقْنٰا فیٖ دَارِكَ دَارَ الْمُقَامَةِ فیٖ جِوَارِ مُحَمَّدٍ الْحَبِیبِ زَیْنِ الْقِیَامَةِ، تَـمَامَ الْكَرَامَةِ، وَدَوَامَ النِّعْمَةِ، وَمَبْلَغَ السُّـرُورِ، إِنَّكَ عَلیٰ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، وَصَلَّی اللّٰهُ عَلیٰ مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ، وَعَلیٰ آلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِیماً كَثِیراً، وَالْحَمْدُ للّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.

پس ما را روزی کن در سـرایت، سـرای جاودانگی، در جوار محمد آن دوست و زینت بخش قیامت، تـمام بزرگواری را، و دوام نعمت، و دستیابی به شادمانی را، که تو بر هر چیزی توانا هستی، و درود خداوند بر محمد پیامبـر و بر آلش و سلام فراوانش بر آنان باد و سپاس خدای را، پروردگار جهانیان.

عضو خبرنامه ما باشید

دریافت آخرین مطالب و موضوعات به صورت ایمیل و ارسال در شبکه های اجتماعی