مردم به حضـرت علی بن الحسین امام سجاد (علیهماالسلام) نگاه کردند که به قبـر پناه برده بود، و دعا میکرد، پس او را بردند نزد مسـرف لعنه اللّٰه که بر او خشم گرفته، و از او و پدرانش بیزاری جسته بود. هنگامی که آن حضـرت را دید که به طرفش میآید، به لرزه افتاد و برایش به پا خاست. و او را در کنار خود نشاند و به او گفت: حاجتهایت را از من بخواه و آن حضـرت از او طلب نکرد در مورد کسانی که برای کشتـن میبردند مگر اینکه شفاعت حضـرت را در مورد آنها پذیرفت. سپس از نزد وی رفت.
به حضـرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) گفته شد، شما را دیدیم که لبهایت را حرکت میدادی، چه چیزی را گفتی؟ حضـرت فرمود: گفتم:
اَللّٰهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَمٰا أَظْلَلْنَ، وَالْاَرَضِینَ السَّبْعِ وَمٰا أَقْلَلْنَ، رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، رَبَّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّٰاهِرِینَ، أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَـرِّہِ، وَأَدْرَأُ بِكَ فیٖ نَحْرِہِ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُؤْتِیَنِی خَیْرَہُ وَتَکْفِیَنِی شَـرَّہُ.
خداوندا ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و هر چه در سایه افکندهاند، و زمینهای هفتگانه و هر چه بر خود دارند، ای پروردگار عرش عظیم، پروردگار محمد و خاندان پاکش، به تو پناه میبرم از شـرش، و دفع میکنم به تو در گردنش، از تو میخواهم که خیرش را به من بدهی، و شـرش را کفایتم کنی.
و به مسلم گفته شد که دیدیم این جوان و گذشتگانش را ناسزا میگفتی، ولی هنگامی که او را نزد تو آوردند، منزلتش را بالا بردی! گفت: آن امر به اختیارم نبود، قلب من از وی پر از هراس گردید.