إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ،
محبوب من! تو مرا هدایت کردی، اما من به لهو و بازی مشغول شدم.
وَوَعَظْتَ فَقَسَوْتُ،
مرا پند دادی و موعظه کردی، اما من سنگدلی و قساوت نشان دادم.
وَأَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ
زیباییها و نعمتهای نیکو را بر من آشکار ساختی، اما من نافرمانی کردم.
ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِیهِ،
آنگاه، چون خطا و گناهم را به من شناساندی و مرا از آن بازداشتی، فهمیدم چه کردهام؛
فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ،
پس طلب آمرزش کردم و تو درگذشتی.
فَعُدْتُ فَسَتَـرْتَ،
دوباره به گناه بازگشتم، و تو پوشاندی و عیبم را پنهان کردی.
فَلَکَ الْحَمْدُ إِلَهِی[1] تَقَحَّمْتُ أَوْدِیَهَ الْهَلَاکِ، وَحَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ
پس ای محبوب من، ستایش و سپاس تنها از آنِ توست. من در درّههای هلاکت فرو رفتم و در تنگناهایی که موجب تباهی است، فرود آمدم؛
تَعَرَّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَبِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ،
آنجا که خود را در معرض هیبت و غلبۀ قدرتت و به دنبال آن، کیفر و مجازاتهایت قرار دادم.
وَوَسِیلَتِی إِلَیْکَ التَّوْحِیدُ،
رهتوشۀ من به سوی تو، توحید است
وَذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْـرِکْ بِکَ شَیْئاً، وَلَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً،
و دستاویز من این است که هرگز چیزی را شریک تو قرار ندادم و معبود دیگری را همراه تو برنگزیدم.
وَقَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی، وَإِلَیْکَ مَفَرُّ الْمُسِیءِ، وَمَفْزَعُ الْمُضَیِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِئِ.
و با تمام وجودم به سوی تو گریختهام، که تو تنها گریزگاه فرد خطاکار، و پناهگاه آن کسی هستی که بهرۀ خود را ضایع کرده و ملتمسانه به تو پناه آورده است.
فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَی عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ،
پس چه بسیار دشمنی که شمشیر دشمنی خود را علیه من از غلاف کشید،
وَشَحَذَ لِی ظُبَهَ مُدْیَتِهِ وَأَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّہِ،
و لبۀ تیغش را براى من تیز نمود و طرف تیز آن را برایم صیقل داد
وَدَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ، وَسَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ،
و زهر کشندۀ خود را برایم آماده کرد، و تیرهای دقیق خود را به سویم نشانه گرفت.
وَلَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ،
و دیدهٔ مراقبت و کمین او (دشمن)، لحظهای از من پلک بر هم نزد،
وَأَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ، وَیُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ،
و در دل قصد کرد که سختیها و ناگواریها را بر من تحمیل کند و تلخی جانکاه خود را به کام من بریزد.
فَنَظَرْتَ یَا إِلَهِی إِلَی ضَعْفِی عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ،
محبوب من! تو به ضعف من در تحمل مصیبتهای سنگین نگریستی،
وَعَجْزِی عَنِ الِانْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ،
و عجز مرا از پیروز شدن بر کسی که قصد جنگ با من داشت، دیدی.
وَوَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی، وَأَرْصَدَ لِی بِالْبَلَاءِ فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی،
و همچنین تنهایی مرا در میان انبوه کسانی که با من دشمنی ورزیده و برایم کمین بلا چیدند ــ تا بلایی بر سرم آورند که حتی فکرش را هم نکرده بودم ــ مشاهده کردی.
فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْـرِکَ، وَشَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوَّتِکَ،
پیش از آنکه از تو یارى بخواهم با نصرتت یاریام نمودى، و مرا با نیروی خود قدرتمند ساختی.
ثُمَّ فَلَلْتَ لِی حَدَّہُ، وَصَیَّـرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَہُ،
آنگاه غلبه و تیزی دشمن را بر من کند کردی، و او را با آن همه سپاه و جمعیت بسیار، تنها ساختی.
وَأَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ، وَجَعَلْتَ مَا سَدَّدَہُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ،
و مرا بر او برتری دادی، و آنچه را که او به سوی من نشانه رفته بود، به خودش بازگرداندی.
فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ، وَلَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ
او را در حالی بازگرداندی که کینهاش فرو ننشسته، و آتش خشمش خاموش نشده بود؛
قَدْ عَضَّ عَلَی شَوَاهُ وَأَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَـرَایَاهُ.
(چنان شکستخورده که) انگشتان خود را به دندان گزید و پشت کنان دور شد، در حالی که تمام لشکر و نقشههایش ناکام مانده بودند.
وَکَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِـمَکَائِدِہِ،
و چه بسیار ستمگری که با مکر و حیلههای خود، در حق من ظلم و تجاوز کرد،
وَنَصَبَ لِی شَـرَکَ مَصَائِدِہِ، وَوَکَّلَ بِی تَفَقُّدَ رِعَایَتِهِ،
و دامهای کید خود را برای من نصب نمود و جاسوسانی را برای زیر نظر گرفتن و مراقبت از من گماشت
وَأَضْبَأَ إِلَیَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَهِ لِفَرِیسَتِهِ،
و مانند درندهای که در کمین شکار خود کمین میکند، برای من به کمین نشست، تا فرصت شکار طعمهاش را به دست آورد.
وَهُوَ یُظْهِرُ لِی بَشَاشَهَ الْمَلَقِ، وَیَنْظُرُنِی عَلَی شِدَّهِ الْحَنَقِ.
در حالی که در ظاهر با روی خوش و چاپلوسی با من برخورد میکند، اما در باطن با نهایت خشم و کینه به من مینگرد.
فَلَمَّا رَأَیْتَ یَا إِلَهِی تَبَارکْتَ وَتَعَالَیْتَ دَغَلَ سَـرِیرَتِهِ، وَقُبْحَ مَاانْطَوَى عَلَیْهِ،
محبوب من! ای که پربرکت و بلند مرتبهای! آنگاه که پلیدیِ نهانِ او و زشتیِ آنچه را در دل پنهان کرده بود دیدی
أَرْکَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ وَرَدَدْتَهُ فِی مَهْوَى حُفْرَتِه
او را با سر در گودالی که برایم کنده بود، سرنگون ساختی؛ و او را به همان چالهای که برای من کنده بود، انداختی
فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلًا فِی رِبْقِ حِبَالَتِهِ الَّتِی کَانَ یُقَدِّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا،
و او پس از آن همه سرکشی، خوار و ذلیل در میان بندهای همان تلهای افتاد که گمان میکرد مرا در آن خواهد دید؛
وَقَدْ کَادَ أَنْ یَحُلَّ بِی لَوْلَا رَحْمَتُکَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ.
و اگر رحمت تو نبود، بلایی که بر سر او آمد، به یقین بر من نازل میشد.
وَکَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَـرِقَ بِی بِغُصَّتِهِ وَشَجِیَ مِنِّی بِغَیْظِهِ
چه بسا حسودی که از [دیدن نیکویی حال] من، بغض گلویش را گرفت و با خشم خود از من آزرده و دلتنگ شد
وَسَلَقَنِی بِحَدِّ لِسَانِهِ، وَوَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ وَجَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ،
و با زبان تند و تیز خود مرا آزرد، و با نسبت دادن عیبهای زشت، به من طعنه زد و آبرویم را آماج تیرهای حسادتش قرار داد.
وَقَلَّدَنِی خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِیهِ،
و خصلتهایی را به من نسبت داد (به گردن من انداخت) که همواره در وجود خودش بود
وَوَحَرَنِی بِکَیْدِہِ،
و با مکر و دسیسۀ خویش، خاطر مرا آزرده و پریشان ساخت،
وَقَصَدَنِی بِـمَکِیدَتِهِ،
و با نقشههای پنهان خود، آهنگ آسیب رساندن به من نمود.
فَنَادَیْتُکَ یَا إِلَهِی مُسْتَغِیثاً بِکَ، وَاثِقاً بِسُـرْعَهِ إِجَابَتِکَ،
پس ای محبوب من، مضطرانه تو را به یاری خواندم؛ در حالی که به سرعت اجابتت یقین داشتم
عَالِماً أَنَّهُ لَا یُضْطَهَدُ مَنْ آوَى إِلَی ظِلِّ کَنَفِکَ،
و نیک میدانستم که هرکس به حصار امنِ پناه تو درآید، هرگز مورد ستم واقع نمیشود،
وَلَا یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَی مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ،
و هرکس به دژ یاری و نصرت تو پناه جوید، هیچ بیم و هراسی به دل راه نمیدهد.
فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ،
پس تو نیز، مرا با قدرت خویش از شرّ و آسیب او در پناه خود حفظ نمودی.
وَکَمْ مِنْ سَحَائِبِ[2] مَکْرُوهٍ جَلَّیْتَهَا عَنِّی، وَسَحَائِبِ[3] نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیَّ
و چه بسیار بلاهای سنگین که مانند کنار زدن ابرها از من دور کردى و در مقابل، نعمتهای فراوان را مانند باران بر سرم فرو ریختى.
وَجَدَاوِلِ[4] رَحْمَهٍ نَشَـرْتَهَا، وَعَافِیَهٍ أَلْبَسْتَهَا،
و چه بسیار جویبارهای رحمتی که در زمین زندگیام جاری نمودی، و جامهٔ عافیتی که بر تنم پوشاندی،
وَأَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا وَغَوَاشِی کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا.
و چشمانِ فتنهها و حوادث بدی را که کور کردی، و تیرگیهای اندوه و گرفتاریهایی را که برچیدی.
وَکَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ،
و چه بسا گمانهای نیکی [که به تو برده بودم] و آن را تحقق بخشیدی،
وَعَدَمٍ جَبَـرْتَ وَصَـرْعَهٍ أَنْعَشْتَ وَمَسْکَنَهٍ حَوَّلْتَ،
و فقر و کاستیهایی که جبران نمودی، و سقوطی که مرا از آن برکشیدی و توان بخشیدی، و درماندگیای که آن را به گشایش مبدل ساختی؛
کُلُّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَتَطَوُّلًا مِنْکَ،
همهٔ اینها از سرِ احسان، تفضّل و بخشش بیدریغ تو بود.
وَفِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنِّی عَلَی مَعَاصِیکَ،
و در میان تمام این نعمتها و بزرگواریها، من همچنان غرق در سرکشی و نافرمانی تو بودم،
لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْـمَامِ إِحْسَانِکَ
اما بدکرداری و گناهکاری من، مانعِ تکمیل احسان تو بر من نشد،
وَلَا حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ،
و این همه لطف تو نیز، مرا از ارتکاب اعمالی که موجب خشم توست، باز نداشت.
لَا تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ،
تو از آنچه انجام میدهی، بازخواست نمیشوی.
وَلَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ، وَلَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ،
و هر گاه که از تو درخواست کردند، عطا کردی؛ و حتی آنجا که درخواستی در کار نبود، تو خود آغازگر بخشش شدی.
وَاسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ،
و از فضل تو گشایش و عطای بیشتر طلب کردند، و تو هرگز دریغ نکردی و دست رد به سینه نزدی.
أَبَیْتَ یَا مَوْلَایَ إِلَّا إِحْسَاناً وَامْتِنَاناً وَتَطَوُّلًا وَإِنْعَاماً،
مولای من، تو ابا داشتی که جز به نیکی و احسان، و منتگذاری، و فضل و بخشش رفتار کنی.
وَأَبَیْتُ إِلَّا تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ، وَتَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ، وَغَفْلَهً عَنْ وَعِیدِکَ!
اما من جز به بیپروا در افتادن به حریمهای ممنوعهات، و پا فراتر نهادن از مرزهای تعیینشدهات، و غفلت از هشدارهای ترسناک تو، کاری نکردم!
فَلَکَ الْحَمْدُ إِلَهِی مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ، وَذِی أَنَاهٍ لَا تَعْجَلُ،[5]
محبوب من! تمامی حمد و ستایشها از آنِ توست؛ که مقتدری شکستناپذیر، و آنقدر صبور و حلیمی که در عقوبت شتاب نمیورزی.
هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَـرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ،
این مقام، جایگاهِ بندهای است که به گستردگی و تمامیتِ نعمتهای تو اقرار دارد،
وَقَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ، وَشَهِدَ عَلَی نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیع[6].
اما در مقابل، آنها را با کوتاهى و تقصیر پاسخ مى دهد و علیه خود گواهى مى دهد که کارش تباه کردن (عمر خود) بوده است.
اَللّٰهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّهِ الرَّفِیعَهِ، وَالْعَلَوِیَّهِ الْبَیْضَاءِ
خداوندا! من به واسطۀ مقام رفیع محمّدی و ولایت روشن و پاک علوی، به تو تقرب میجویم
وَأَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَـرِّ (کَذَا وَ کَذَا)،
و به واسطۀ این دو بزرگوار، به تو رو میآورم که مرا از شرّ(فلان و فلان) در پناه خود قرار دهی؛
فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ، وَلَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَأَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ،
زیرا روا ساختنِ این خواسته، نه بر توانگریِ بیانتهای تو دشوار است، و نه در قدرتِ نامحدودت سنگینی میآورد؛ که تو بر هر چیز توانایی.
فَهَبْ لِی یَا إِلَهِی مِنْ رَحْمَتِکَ وَدَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتَّخِذُہُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَی رِضْوَانِکَ، وَآمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
پس ای محبوب من، از رحمت بیکرانت و توفیقِ پایدار و دائمیات، موهبتی به من ببخش که آن را نردبانی برای عروج به رضوان وخشنودی تو قرار دهم، و به واسطۀ آن از عذاب تو در امان باشم، ای مهربانترین رحمکنندگان.
[1] . فَلَکَ إِلَهِی الْحَمْدُ
[2] . سَحَائِبَ
[3] . سَحَائِبَ
[4] . جَدَاوِلَ
[5] . یَعْجَلُ
[6] . سپس این افزودۀ نقل شده در صحیفه سوم از صحیفه ابن شاذان را میگویی:
اَللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّهِ الرَّفِیعَهِ، وَأَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِالْعَلَوِیَّهِ الْبَیْضَاءِ، وَأَتَوَسَّلُ بِـمُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْأَبْرَارِ صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ. وَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أَکْتَعِینَ، وَأَنْ تُخَلِّصْنِی مِنْ کُلِّ غَمٍّ وَهَمٍّ وَکَرْبٍ (وَأَنْ تَفْعَلْ بِی کَیْتَ وَکَیْتَ. وَافْعَلْ بِفُلَانِ کَذَا وَکَذَا).
خداوندا، به تو تقرب میجویم به جایگاه بلند محمدی، و به تو روی میآورم به جایگاه درخشان علوی، و متوسل میشوم به محمد و خاندان نیکوکارش که درودهای خداوند بر او و بر آنان باد. و از تو میخواهم که بر همۀ آنان درود فرستی، و مرا از هر غم و اندوه و پریشانی، رهایی بخشی(و با من چنین و چنان کنی و با فلان شخص چنین و چنان کنی). و حاجتت را و شخصی را که از سوی او بیمناک هستی نام میبری… .
فَإِنَّهُ لَا إِلَهَ لِی غَیْرُکَ، وَلَا رَبَّ أَعْرَفُهُ فَأَتَوَسَّلُ إِلَیْهِ سِوَاکَ. اَللّٰهُمَّ فَإِنَّ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ مُحَمَّداً وَآلُهُ وَبَعْدَهُمُ التَّوْحِیدُ، وَذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْـرِکْ بِکَ أَحَداً وَلَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً. وَقَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ مِنْ نَفْسِی فَخَلِّصْنِی مِنْ کُلِّ غَمٍّ وَهَمٍّ وَکَرْبٍ أَبِیتُ عَلَیْهِ أَوْ أَظَلُّ فِیهِ مِمَّا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی، وَأَنْتَ الْعَظِیمُ بِکَ اسْتَغَثْتُ یَا مَعْبُودِی فَأَغِثْنِی.
جز تو، هیج محبوبی نیست و نه پروردگاری را جز تو میشناسم که به وی متوسل شوم. خداوندا! وسیلۀ من نزد تو محمد و آلش و بعد از آنها توحید است و دستاویزم اینست که نه نسبت به تو کسی را شریک قرار دادم، و نه همراه تو خدایی برگزیدم. و با تمام وجودم به سوی تو گریختهام، پس مرا رها ساز از هر غم و اندوه و گرفتاری، که شب را با آن به صبح رسانم و یا در آن بـمانم و نیز از آنچه تو به آن از من آگاهتر هستی، و تو همان بزرگی هستی که تنها از تو یاری جستم ای معبود من، پس مرا یاری فرما.
این را میگویی تا جایی که نفست ادامه یابد و اگر بتوانی که این دعا را در حال سجود بخوانی، آن را بخوان، و دعا این است:
اَللّٰهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکَی وَاَنْتَ الْمُسْتَعَانُ، وَلاَ حَوْلَ وَلَا قُوَّهَ اِلَّا بِاللّٰهِ العَلِیِّ العَظِیمِ.
خداوندا سپاس توراست و شکوی به سوی تو است، و از تو یاری میجویند، و نیست نیرو و نه قدرتی – جز به خداوند بلند مرتبه بزرگ.
نظر: این دعا تمام اتفاقاتی را بیان میکرد که برای من رخ داده بود ،انگار امام سجاد ع این دعا را مخصوص خود خود من فرموده بودند ،خدا خیرتون بده
۱۴۰۴/۰۹/۰۵سلام روز بخیر ادعیه به ترتیب در حال ضبط در استدیو هستند، اگر دعایی میبینید که صوتش مجود نیست، در لیست انتظار ضبط قرار داده و بهزودی صوتش هم در اون صفحه بارگزاری میشه.
۱۴۰۴/۰۷/۲۲نظر: صوت این دعا را بگذارید باتشکروسپاس بی نهایت از زحمات شما
۱۴۰۴/۰۷/۱۴