دین گریزی محصول شناخت نادرست از دین و بررسی تبعات آن
در درس های گذشته آموختیم که انسان ذاتاً دین گرا و طرفدار حق است و بین او و دین حق، رابطه ای وجودی و فطری برقرار است؛ در واقع دین کاملاً منطبق با فطرتی است که خمیرمایۀ وجود انسان را تشکیل داده است. اما سؤال این است که اگر دین، توحید و گرایش به خوبی ها در نهاد انسان گذارده شده و به اصطلاح در فطرت آدمیان است، پس چرا عده ای از مردم به خدا و دین گرایش نداشته و از پذیرش آن کراهت دارند؟ چرا انسانی که ذاتاً مشتاق دین است و فطرتش با مفاهیم دینی پیوند تکوینی دارد، به دین گریزی روی می آورد؟
بدون شک در ذات دین، هیچ عنصر دفع کننده ای وجود ندارد؛ زیرا تمام دستورات و احکام دینی موافق فطرت و در راستای سعادت انسان هستند و اگر انسانها به دریافت معارف اصیل دینی نایل آیند، هرگز از دین نمیگریزند. دین گریزی عوامل مختلفی دارد که بخشی از آن به عوامل محیطی و اجتماعی نظیر عملکرد بد و ناشایست دین داران، تبلیغات ناصحیح و نقشه های دشمنان برای انحراف دین داری از مسیر صحیح برمی گردد. اما این عوامل تنها عواملی نیستند که سبب روی گرداندن افراد از معارف دینی می شوند؛ بلکه عوامل درونی و فردی نیز در ایجاد دین گریزی نقش دارند و شاید بتوان گفت اهمیت این عوامل از عوامل بیرونی بیشتر است؛ زیرا اگر افراد از درون به بلوغ و رشد کافی برسند، هیچ عامل بیرونی نمی تواند اثر منفی بر آن ها بگذارد.
مهم ترین علت دین گریزی افراد، تعارض دین با گرایشات نفسانی آن هاست. اکثر افراد دین گریز یا دین ستیز، از نظر منطقی هیچ مشکل و شبهه ای در پذیرش دین ندارند، اما از آنجا که دین با تمایلات حیوانی آنان در تضاد است به مقابله با آن می پردازند. علت این است که این افراد در شناخت حقیقت وجود خود دچار مشکل هستند و در نتیجه خود را یک زن، یا یک مرد با گرایشات زنانه و مردانه و با نیازهای محدود و مادی تعریف می کنند و از جنبۀ فوق عقلانی و انسانی خود غافلند؛ در واقع مشکل اصلی در عدم پذیرش دین توسط آن ها این است که بدون شناخت خود به دین روی می آورند و به همین دلیل نمی توانند ارتباط احکام دین با ابعاد وجود خود را درک کنند. درصورتی که همین افراد اگر در مسیر خودشناسی قرار بگیرند نه تنها دین را می پذیرند، بلکه رعایت محدودیت های ظاهری دین برایشان آسان و لذت بخش می شود.
ما در این درس قصد داریم دربارۀ نوع برخورد و رابطۀ خود با خدا و دین صحبت کنیم و ببینیم که طبیعت و فطرت در شکل گیری یک رابطۀ صادقانه یا غیرصادقانه با خدا چه نقشی دارند و چگونه ما را به سمت دین گرایی یا دین گریزی سوق می دهند.
ارتباط فطرت گرایانه و صادقانه با خدا
بسیاری از ما با وجود اینکه دین حق را پذیرفته ایم؛ اما در مسیر زندگی با تضادها و سردرگمی های فراوانی مواجه می شویم؛ علتش آن است که در قلبمان حب و بغض داریم و با خودمان و خدا صادق نیستیم.
همان طور که گفتیم، دین خدا هماهنگ با فطرت ماست؛ اگر خود را درست بشناسیم و از دریچۀ نگاه خداوند یعنی به بلندای ابدیت به خود نگاه کنیم، پی می بریم که خداوند دین را کاملاً با ساختار وجودی ما هماهنگ کرده است.[1] به بیان دیگر، زمانی که ما با فطرت پاک و حقیقت جوی خویش، بدون هیچ گونه تعصب و حب و بغض شخصی به سراغ دین می رویم، آن را هماهنگ با بعد انسانی خود یافته و با عشق و علاقه احکام آن را می پذیریم. در این حالت بین ما، خدا و دین یک رابطۀ صادقانه شکل می گیرد و دیگر رعایت احکام برایمان فشار و سختی ندارد؛ در این شرایط حتی اگر در یک کشور غیر اسلامی زندگی کنیم که رعایت بسیاری از احکام مثل حجاب، عدم شرب خمر و … در آن اجباری نیست، بازهم مقید به احکام می مانیم و در برابر وسوسه هایی که ما را به شکستن حدود الهی تشویق می کنند، مقاومت می کنیم؛ زیرا دین را مایۀ حیات و آرامش خود یافته ایم.
شاید باورش سخت باشد؛ اما بسیاری از نمونه های دین گرایی را در بین افرادی شاهد هستیم که با اینکه در محیط های بیگانه با دین رشد کرده اند و انواع و اقسام لذات حیوانی را تجربه کرده اند، اما به علت داشتن فطرتی پاک و حقیقت جو، در مقطع خاصی از زندگی احساس خلأ کرده و به دین پناه برده اند؛ زیرا دریافته اند که هیچ کدام از آن لذات نمی تواند روح بی نهایت طلب آن ها را ارضاء کند و برای رسیدن به آرامش باید راه فطرت را پیش بگیرند. خداوند نیز لوازم و شرایط هدایت آن ها را مهیا ساخته است.
ارتباط طبیعت گرایانه و غیرصادقانه با خدا
فشارها و سختی های احکام دین درست زمانی آغاز می شود که انسان بی صداقتی را مبنای ارتباط خود با خدا قرار می دهد و مبناهای عقلی و فطری را نادیده می گیرد. درگیر شدن با خدا و زیر سؤال بردن احکام دین از همین جا آغاز می شود؛ تا جایی که گاه از طرف افراد به ظاهر متدین، کتاب ها و مقاله هایی علیه دین نوشته می شود؛ آن ها سعی دارند احکام و دستورات فطری دین را با طبیعت و من زمینی خود معنا کنند؛ درحالی که طبیعت، زبان فطرت را نمی فهمد. البته ناگفته نماند که حتی احکام طبیعی اسلام مانند مسائل جنسی، روابط زن و مرد، ازدواج و ارث نیز فطری هستند؛ زیرا نگاه خداوند به ما، نگاهی به بلندای ابدیت است؛ بنابراین اگر کسی با فطرت خود هماهنگ نشود و بدون همراهی با آن سمت دین برود، فهم درستی از احکام نخواهد داشت و به آن هماهنگی لازم نخواهد رسید و اینجاست که فطرت در وجودش همچون شمعی رو به خاموشی می رود.
اینکه ما دائماً ادعای دین داری کنیم، اما سبک زندگی، منش و رفتارهایمان متناسب با دین نباشد، نشان می دهد که ما با فطرت و بخش انسانی خود هماهنگ نیستیم؛ چه بسیار افرادی که در حوزه و دانشگاه به تحصیل علوم اسلامی مشغولند؛ اما سبک زندگی و شخصیت آن ها با رشتۀ تحصیلی شان هیچ تناسبی ندارد؛ زیرا فقط دانایی کسب کرده و به دارایی نرسیده اند؛ به عبارتی علم و دانایی را با فطرت شان جذب نکرده اند و در نتیجه هیچ وقت نمی توانند با دین شاد و آرام باشند و از آن لذت ببرند. چنین افرادی غالباً به خاطر عدم هماهنگی با فطرت و بخش انسانی خویش، دچار دین گریزی یا دین ستیزی می شوند. فراموش نکنیم که دین گریزی در حقیقت خودگریزی یا همان فطرت گریزی است.
در این درس ابتدا دربارۀ علل و عوامل دین گریزی صحبت کردیم و در ادامه نیز گفتیم که اگر با فطرت پاک خود و عاری از هرگونه حب و بغض شخصی به سراغ دین برویم، رابطۀ ما با خدا یک رابطۀ صادقانه خواهد بود و در نتیجه پذیرش دین و احکام آن هرگز برایمان دشوار نیست. اما اگر با بخش طبیعی و حیوانی خود و بدون هماهنگی با فطرت به سراغ دین برویم، رابطۀ ما با خدا صادقانه نخواهد بود و در نهایت نیز دچار دین گریزی یا دین ستیزی می شویم.