روز که میخواهد باز شود؛ آفتاب که میخواهد طلوع کند، سپیدی که بر سیاهی غالب میآید؛ زیباترین صحنۀ خلقت خداست که اگر حجاب عادت، بیچاره مان نکرده بود؛ از هیجانِ دیدنش حتی یک طلوع را هم از دست نمیدادیم… مینشستیم…
بیشتر بخوانید »ادعیه معصومین
اینکه مهمان حقّی دارد و بر میزبان است که آنچه میخواهد را ادا کند، یک چیز است، اینکه میزبان خودش واسطه بگذارد تا حقوق میهمان را یادش بیاورد و او را به طلب بیندازد، چیز دیگری است … نشان کرامت…
بیشتر بخوانید »اینکه تمرین کنیم وسط شلوغی روز عظمتی که احاطهمان کرده را ببینیم و یادمان نرود در آغوشی امن و امان، قرار داریم، زحمت میخواهد! نمیشود وسط جریان عادی زندگی غرق نشد، و تسلّط هیبتی که با چشم دیده نمیشود را…
بیشتر بخوانید »سفرۀ رمضان هم «فست فود» دارد اما از نوع سالم و ارگانیک! برای آنان که فعلاً میل به غذاهای دیگر ندارند. شیرۀ جانِ دعای ابوحمزه را گرفتند و آوردند در یک دعای نیم صفحهای، برای مایی که زمان یا میل…
بیشتر بخوانید »شب، محل تمرکز است؛ برای شنیدن صدای او، برای دیدن جلوههای او، برای بوسیدن و بوئیدن هر آنچه رنگ او را دارد، برای آرام گرفتن در آغوشی که کثرت روز نگذاشته بود، ببینیاش! اصلاً خدا شب را قُرُق کرده، تاریک…
بیشتر بخوانید »کار عاشق برعکس است! اصلاً عشق، هیچ قانونش به آدمیزاد نبرده! دیدنش سیرت که نمیکند هیچ، تازه بر اشتیاقت هم میافزاید! حرف زدن از او، سیرابت که نمیکند هیچ تازه بر عطشت هم میافزاید. این شرح حال کسی است که…
بیشتر بخوانید »دغدغه، اگر حقیقی باشد، دلنگرانی میآورد، ترس از نرسیدن، نشدن، جا ماندن… و دلنگرانی، دعای صادقانه را تولید میکند! خلق میکند، از درون صادر میکند. دعای کوتاهیست این دعا که مخصوص شبهای رمضان است، اما صدور صادقانۀ آن از هر…
بیشتر بخوانید »دل که تنگ باشد و دستت به جایی بند نباشد؛ میفتی به قربان صدقههای عاشقانه، و شِکوِههای دوری، و آسیبهایی که در این فراق احاطهات کرده، و نگرانی از دور افتادنها و جدا شدنهای کشنده … شبهای ماه رمضان، انگار…
بیشتر بخوانید »بعضی دعاها مخصوص ثروتمندان است! آنان که آنقدر عظمت گرفتهاند که وقتی دستشان بالا میرود، برای یک نفر، ده نفر، هزار نفر و… نمیتوانند دعا کنند! این بعضیها تا برای همه، چیزی از ریزشهای آسمان را جذب نکنند، بیخیال نمیشوند.…
بیشتر بخوانید »ابوحمزه ثـمالی (رحمةاللهعلیه) گفت دست پسـرم شکست و او را بردم نزد یحیی بن عبداللّٰه شکسته بند، پس به او نگاه کرد و گفت: شکستی ناجور میبینم. پس به اطاقش بالا رفت تا پارچه و چوب شکسته بندی بیاورد، در…
بیشتر بخوانید »