مدرسه انسان شناسی منتظر

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صفحه نخست » دعای هشتاد و چهار – هرگاه به نماز می‌ایستاد در اول شب و در آخر آن

اشتراک گذاری مقاله

الف- اول شب

از حمّاد بن حبیب عطار کوفی نقل شده است که گفت: برای حج خارج شدیم و شب هنگام از «زباله» که منزلی در راه عراق به مکه است حرکت کردیم، در بین راه باد سیاه تندی وزیدن گرفت و قافله را پراکنده کرد.

من در آن بیابان راه را گم کردم و به دره‌ای دوردست رسیدم، هنگامی که شب فرا رسید به درختی بلند که در آنجا بود پناه بردم، پاسی که از شب گذشت و تاریکی همه جا را فرا گرفت جوانی را دیدم که جامۀ سفیدی به تن داشت و بوی مشک از او به مشام می‌رسید و به آن محل می‌آمد.

با خود گفتم: حتماً یکی از اولیاء الهی است، می‌ترسم اگر وجود مرا در اینجا احساس کند دور شود و از کارهایی که در نظر دارد انجام دهد باز بـماند. لذا خود را کاملاً پنهان نـمودم جوان به آنجا نزدیک شد و برای نـماز آماده گشت و در حالی که ایستاده بود می‌گفت:

یٰا مَنْ حَازَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ مَلَکُوتاً، وَقَهَرَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ جَبَـرُوتاً، أَوْلِجْ قَلْبِی فَرَح الْاِقْبَالِ عَلَیْكَ، وَأَلْحِقْنِی بِـمَیْدَانِ الْمُطِیعِینَ لَكَ.

ای کسی که به عزت و سلطنت خود همه چیز را مالک گشته‌ای، و به جبـروت خود بر هر چیز چیره گشته‌ای، به قلب من شادی روی آوردن به حریمت را وادار کن و مرا به میدان اطاعت کنندگان خود ملحق نـما.

ب- آخر شب

سپس به نـماز پرداخت، هنگامی که آرام گرفت و حرکات او ساکن گردید به جایگاه او رفتم، در آنجا چشمه‌ای مشاهده کردم که آبی زلال از آن می‌جوشید. آنگاه برای نـماز آماده شدم و پشت سـر او به نـماز ایستادم، ناگهان محرابی را دیدم که گویا در همان لحظه نـمایان گردید.

جوان هنگام تلاوت قرآن وقتی به آیات بیم‌دهنده می‌رسید با آه و ناله آن را تکرار می‌کرد هنگامی که تاریکی شب برطرف شد به نـماز ایستاد در حالی که می‌گفت:

یٰا مَنْ قَصَدَەُ الطّٰالِبُونَ فَأَصٰابُوهُ مُرْشِداً، وَأَمَّهُ الْخَائِفٌونَ فَوَجَدُوهُ مَتَفَضِّلاً، وَلَجَأَ إِلَیْهِ الْعَائِذُونَ فَوَجَدُوهُ نَوّٰالاً، مَتىٰ رَاحَةُ مَنْ نَصَبَ لِغَیْرِكَ بَدَنَهُ، وَمَتىٰ فَرَحُ مَنْ قَصَدَ سِوَاكَ بِنِیَّتِهِ، إِلٰهیٖ قَدْ تَقَشَّعَ الظَّلاَمُ، وَلَمْ أَقْضِ مِنْ خِدْمَتِكَ وَطَراً، وَلاٰ مِنْ حِیَاضِ مُنَاجَاتِكَ صَدْراً، صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهٖ، وَافْعَلْ بیٖ أَوْلَی الْاَمْرَیْنِ بِكَ یٰا أَرْحَمَ الرّٰاحِمِینَ.

ای کسی که جویندگان آهنگ او کردند، و او را راهبـر و راهنما یافتند، بیمناکان او را قصد نـمودند، و او را اهل فضل و بزرگواری یافتند، پناهندگان به او پناه آوردند و او را اهل عطا و بخشش فراوان یافتند چه وقت است آسودگی آنکه جسم خود را برای غیر تو به زحمت انداخت؟ و چه هنگام است شادی آنکه غیر تو را با نیت خود قصد کرد، خدای من تاریکی شب از میان می‌رود در حالی که هنوز پاسی از خدمت تو را ادا نکرده‌ام، و از آبشخور مناجاتت سیراب نگردیده‌ام، بر محمد و خاندان او درود فرست، و از میان دو امر آنکه شایسته‌تر است نسبت به مقام خود با من رفتار کن، ای مهربان‌ترین مهربانان.

ترسیدم که این گوهر از دستم برود و از نظرم پنهان گردد لذا به دامنش چنگ زدم و به او گفتم: به حق آنکه رنج خستگی را از تو برداشته و اشتیاق فراوان لذت درخواست را به تو بخشیده است تو را سوگند می‌دهم که بال رحمت خود را بر من بگستـرانی، و مرا در سایه لطف خویش قرار دهی. و برایم دلسوزی کنی که من گمراهم، خواسته و هدفم همان کارهایی است که انجام دادی، و آرزو و تـمنایم همان گفتاری است که گفتی.

فرمود: اگر توکل تو صادق باشد گمراه نیستی، به دنبال من بیا و پشت سـر من حرکت کن، هنگامی که کنار آن درخت رسید دستم را گرفت پس گویا زمین در زیر پای من به راه افتاد، سپیدۀ صبح دمید به من فرمود: مژده باد تو را که اینجا مکه است، من صدای فریادها را شنیدم و حاجیان را دیدم، پس به او عرض کردم: به حق آن کسی که در روز قیامت و روز فقر و نیاز به او امیدواری بگو کیستی؟ فرمود: اکنون که مرا سوگند دادی، من علی فرزند حسین پسـر علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) هستم.

عضو خبرنامه ما باشید

دریافت آخرین مطالب و موضوعات به صورت ایمیل و ارسال در شبکه های اجتماعی