جعفر بن محمّد معروف به امام صادق (علیهالسّلام) ششمین امام شیعیان دوازده امامی هستند. ایشان به دلیل جایگاه علمی خاصشان به رئیس مذهب جعفری مشهور هستند. امام صادق (علیهالسّلام) چهار هزار شاگرد را پرورش دادند، که همین مسئله ترس و نفرت حکومت وقت را تحریک کرد. بسیاری از شاگردان ایشان جایگاه علمی بالایی یافتند و تعدادی از آنها مکاتب فقهی جدیدی را پایهگذاری کردند.
اغلب علوم و فقه شیعه توسط امام صادق (علیهالسّلام) و در مدت ۳۴ سال امامت ایشان تعلیم داده شد؛ به همین دلیل است که فقه شیعه را فقه جعفری مینامند.
پس از شهادت ایشان، شیعه به دو دسته تقسیم شد؛ اسماعیلیه که معتقد به امامت اسماعیل فرزند ایشان بود و شیعۀ دوازده امامی که معتقد به امامت امام کاظم (علیهالسّلام) است.
با توجه به مرجعیت علمی و تعداد بسیار زیاد شاگردان این امام بزرگوار این سؤال مطرح میشود که چرا ایشان برای تشکیل حکومت اسلامی اقدامی نکردند؟ در این مقاله برآنیم که با مرور حیات سیاسی و شرایط عصر امام پاسخی برای این سوال ارائه کنیم.
شرایط عصر امامت امام صادق (علیهالسّلام)
واضح و روشن است که هدف و غایت تمامی اهل بیت (علیهمالسّلام)، تشکیل حکومت اسلامی واحد و اجرای حقیقت اسلام ناب در قالب این حکومت بود. اما نکتۀ بسیار مهم و سرنوشتساز این است که باید شرایط و بستر ایجاد این حکومت فراهم میشد. وجود موانع جدی برای برپایی حکومت اسلامی در عصر امام صادق (علیهالسّلام) نیز کاملاً مشهود است. به منظور تشریح موقعیت امامت حضرت و دلایل محکمی که مانع امام برای تشکیل حکومت اسلامی میشد، به بررسی اجمالی این موانع میپردازیم:
سقوط بنیامیّه
امامت امام صادق (علیهالسّلام) مقارن با ضعف و انحطاط حکومت بنیامیه بود. خلفای اموی به شدت از امام و شعارهای عمیق و مکتبی ایشان میترسیدند. امام در این دوره به صراحت از حق حکومت خود و پدرانشان تا امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) سخن میگفتند.[۱] در نهایت بر اثر فعالیتهای همه جانبۀ امام و شیعیانشان، وضع منقلب شد و بنیامیّه سقوط کرد.
روی کار آمدن جریان منافقی به نام بنیعباس
بزرگان حکومت بنیعباس، همان افرادی بودند که دوش به دوش امام صادق (علیهالسّلام) و بنیهاشم برای سرنگونی بنیامیّه نقشه میریختند و برنامهریزی میکردند. چهرههای شاخص بنیعباس مانند منصور، احمد سفّاح و داوودبنعباس پس از سقوط بنیامیّه به دشمنان جدیدی برای امام و یارانشان تبدیل شدند. کارگزاران این جریان نفاق که پیش از این همسفرۀ امام بودند و در میان یاران ایشان نفوذ کرده بودند، از جزئیات زیادی آگاه بودند و همین مسئله دست امام را بسته و عرصه را بر ایشان تنگ کرده بود. در حقیقت مبارزه با حکومتی تازهنفس و فریبکار که باطن زشت آن بر مردم مشخص نیست، به مراتب دشوارتر است.
اندک بودندن تعداد یاران، مانع همیشگی تاریخ امامت
تعداد فراوان شاگردان و صحابۀ مدّعی دلیل بر صدق و مودّت حقیقی آنها نیست. تشیّع پس از روی کار آمدن بنیعباس به وضعی درآمده بود که امام صادق (علیهالسّلام) در جواب یکی از یارانشان که علت قیام نکردن ایشان را پرسید، گفتند: «اگر به تعداد گوسفندهای این گلّه آدم داشتم، قیام میکردم.» آوردهاند که تعداد گوسفندهای آن گله تنها هفده عدد بوده است.[۲]
تبلیغات منفی علیه بنیهاشم
با اینکه بنیامیه سقوط کرده بود اما مردم هنوز تحت تأثیر تبلیغات و اقدامات نادرست آنان بودند. فقر فکری و نقص جدی در ایمان اغلب مردم مشهود بود و تأثیر تبلیغات قوی بنیامیّه علیه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و فرزندانشان در قلبها ریشه داشت، تا جایی که اغلب مردم بنیهاشم را ضدّ اسلام میدانستند. لذا افکار مردم نیازمند درمان جدی، روشنسازی و تبیین بود.
حصر شدید امام توسط بنیعباس
در مدت ده سال اول حکومت بنیعباس امام صادق (علیهالسّلام) با برگزاری مجالس درس و بحث چندین هزار روایت را به دست شیعه رساندند. پس از آنکه بنیعباس تمام مخالفان و دشمنان حکومت خود را از میان برداشته و به فراغتی رسیدند، متوجه شدند که جعفربنمحمد (علیهالسّلام) در حال طرحریزی انقلابی بزرگ هستند. بنیعباس که خود در گذشته پای همین دروس نشسته بودند، به خوبی میدانستند که جدیترین تصمیمات و مخلصترین افراد در همین حلقههای درس و بحث ساخته میشوند. در نتیجه بنیعباس که خطر را به درستی احساس کرده بودند، تبعیدهای مکرر امام را آغاز کردند.[۳] دایرۀ حصر امام به حدی تنگ شد که اصحاب ایشان در پوششهای نامحسوس به حضور امام میرسیدند؛ مانند آن راوی معتمدی که در لباس خیارفروش به خدمت امام رسید.[۴]
تصمیم امام در موقعیت زمانی خود، چه بود؟
در آن زمان که اکثریت مردم فریب انقلاب دروغین بنیعباس را خورده و خواص به یأس و سرخوردگی از هرگونه حرکت انقلابی دچار شده بودند، امام با موقعیت عجیبی رو به رو بودند. ایشان باید چند اقدام مهم را به صورت همزمان انجام میدادند تا مقدمات یک حکومت اسلامی را پیریزی کنند:
- خنثی کردن تبلیغات منفی علیه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و فرزندانشان.
- آشکار کردن ذات دروغگو و منافق بنیعباس.
- آشکار کردن غصب خلافت.
- نشر و تبیین تفکر شیعه.
- تربیت مردم برای حرکت و قیام.
- تعقیب مبارزات تبلیغاتی و ایدئولوژیک با کمال شدت.
- دور هم جمع کردن مبارزان سرخورده و از دست رفته.
- احیاء دوباره تشکیلات شیعه.
در حقیقت، امام صادق (علیهالسّلام) باید از نو همان مراحلی را که امام سجّاد (علیهالسّلام) پس از واقعۀ عاشورا طی کرده بودند، میپیمودند. امام تا آخرین لحظات عمر مبارک خود، قدمی از این مواضع انقلابی عقب نرفته و لحظهای از این اهداف دور نشدند. اقدامات حیرتانگیز ایشان و خدمات بیشماری که در این راستا ارائه کردند، زمینه را برای ادامۀ این آرمان و هدف در عصر امام بعدی آماده کرد.
با این حساب میبینیم که امام صادق (علیهالسّلام) تمام عمر پربرکت خود را در مسیر مبارزه گذراندند و همواره در مسیر تحقق حکومت اسلامی تلاش کردند. تلاش و مبارزهای که سبب حفظ و بارآوری دوباره مکتب شیعه و دوام آن بوده است.
اگر حدیث یا روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) در خاطر دارید، در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.
پینوشت:
[۱] کافی، کلینی،ج۴،ص۴۶۶
[۲] کافی،کلینی،ج۲،ص۲۴۲
[۳] تاریخ الشّیعه،علامه محمد حسین مظفری، ص۵۲
[۴] بحارلأنوار،علامه محمدباقر مجلسی،ج۴۷،ص۷۱