مدرسه انسان شناسی منتظر

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صفحه نخست » قوای ادراکی انسان چیستند و چه می‌کنند؟ ׀ حس، خیال، وهم، عقل و قلب

اشتراک گذاری مقاله

قوای ادراکی نفس چه نقشی در زندگی ما ایفا می‌کنند و چرا مهم‌اند؟

معرفی قوای ادراکی نفس انسان

اولین تصویری که از دوران کودکی به‌خاطر دارید، چیست؟ آن را با همۀ جزئیات‌ یک‌بار دیگر در خیال‌تان مجسم کنید. با به‌خاطر آوردن این تصویر چه حسی به شما دست می‌دهد؟ غم، شادی، ترس، نفرت و …؟ در همین لحظه چه احساسی دارید؟ در زاویۀ دید کنونی‌تان چه چیزهایی می‌بینید؟ چه صداهایی می‌شنوید؟

تمرین بالا کلید ورود ما به مبحث معرفی قوای ادراکی نفس است. هر عملی که شما در این تمرین انجام دادید و سایر افعالی که در ادامه به آن‌ها می‌پردازیم، از یک مبدأ خاص در نفس سرچشمه می‌گیرد که به آن «قوه» می‌گویند؛ این‌که شما مادرتان را دوست دارید، از ظلم و بی‌عدالتی متنفرید و یا درحالی‌که این مقاله را می‌خوانید، اتفاقات شب گذشته را در ذهن‌تان مرور می‌کنید، هر کدام ریشه در یکی از قوای ادراکی شما دارد.

زمانی که ما متولد می‌شویم، هیچ درکی از عالم ماده نداریم و قادر به برقراری ارتباط با آن نیستیم؛ لذا به ابزارهایی احتیاج داریم که این عالم را برایمان ترجمه کنند؛ این ابزارها همان قوای ادراکی هستند و همان‌طور که از اسم‌شان پیداست، به درک و شناخت ما از جهان کمک می‌کنند.

اولین گروه از قوای ادراکی که پس از تولد شروع به فعالیت می‌کنند، قوای حسی‌اند؛ پس از آنها قوۀ خیال و قوۀ واهمه شکل می‌گیرند و سپس عقل و فوق عقل فعال می‌شوند. بنابراین ما در طی مراحل رشد یک حرکت رو به کمال داریم و کمال نهایی ما زمانی اتفاق می‌افتد که فوق‌عقل فعال شود؛ البته بسیاری از انسان‌ها در مرحلۀ خیال و واهمه باقی می‌مانند و نه تنها فوق‌عقل، بلکه عقل آن‌ها نیز هرگز بالغ نمی‌شود. این‌گونه افراد تا پایان عمر در حیات حیوانی باقی می‌مانند و به مراتب انسانی نمی‌رسند.

در این مقاله به‌طور مختصر به معرفی قوای ادراکی نفس می‌پردازیم؛ سپس در درس‌های بعدی هرکدام از آن‌ها را به‌طور جداگانه و به تفصیل توضیح می‌دهیم.

قوۀ حس؛ دروازۀ ورودی نفس

اولین ادراک ما از عالم طبیعت از طریق حواس پنج‌گانه صورت می‌گیرد. هر حسی یک نوع از شناخت جهان را ارائه می‌دهد و هرکس که فاقد یکی از این حواس باشد، در واقع فاقد یک نوع از شناخت است؛ مثلاً کسی که نابینا متولد شده، شناختش از جهان ظاهر شناخت بسیار ناقصی است، زیرا مغز بیشترین اطلاعات محیطی خود را از طریق حس بینایی به دست می‌آورد.

نفس ما شبیه یک نرم‌افزار برنامه‌نویسی است که داده‌های حاصل از بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه ورودی‌های آن را تشکیل می‌دهند. به مجموع این اطلاعات «محسوسات» می‌گوییم. محسوسات در مراحل بعد به قوۀ خیال و واهمه سپرده می‌شوند و سپس توسط عقل مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرند. در نهایت نیز خروجی همۀ این‌ها در قلب پدیدار می‌شود و حقیقت وجود ما را تشکیل می‌دهد.

قوۀ خیال؛ دوربین عکاسی نفس

بعد از شکل گرفتن شناخت حسی با از میان رفتن صورت مادی محسوسات تصویری از آن‌ها در ذهن باقی می‌ماند که به آن «صورت خیالی» یا «مُخیلات» می‌گویند؛ صورت‌های خیالی مرز بین عالم ماده و عالم مجردات هستند، زیرا قسمتی از خصوصیات ماده مثل اندازه و رنگ را دارند اما حجم، وزن، مکان و زمان ندارند. مثلاً در تمرین بالا شما خاطرۀ دوران کودکی‌تان را با وجود این‌که زمان زیادی از آن گذشته و در حال حاضر در آن مکان حضور ندارید، در همان مکانی که اتفاق افتاده بود، تجسم کردید.

درک صورت‌های خیالی، آرشیو و نگهداری از آن‌ها کار قوۀ خیال است؛ قوۀ خیال دوربین عکاسی نفس ماست، چون عکس موجودات عالم ماده را می‌گیرد، درک می‌کند و بعد ادراکات خود را به قوۀ عقل می‌سپارد. قوۀ خیال این توانایی را دارد که با ترکیب کردن صورت‌های خیالی تصاویر جدیدی بسازد، که در واقعیت وجود ندارند. مثلاً شما می‌توانید انسانی را تصور کنید که بال دارد، یا گردنش 360 درجه می‌چرخد. در میان قوای ادراکی ما قوۀ خیال بسیار قدرت‌مند است. همۀ اختراعات، آثار هنری، اشعار و داستان‌های زیبا حاصل تخیل کسانی است، که قوۀ خیال قدرت‌مندی دارند.

قوۀ واهمه؛ درک کنندۀ معانی جزئی و غیر مادی

بعضی مفاهیم از جنس ماده نیستند و صورت و شکل خاصی ندارند؛ در نتیجه حواس پنج‌گانه نمی‌توانند آن‌ها را درک کنند. مثلاً اگر از شما بخواهند، ظلم یا عشق را ترسیم کنید نمی‌توانید؛ مگر آن‌که برای آن‌ها مصداقی در عالم ماده پیدا کنید. درک این مفاهیم انتزاعی وظیفۀ قوۀ عقل و قوۀ وهم است؛ با این تفاوت که عقل معانی کلی را درک می‌کند و واهمه معانی جزئی را. مثلاً درک مفهوم عشق به‌طور کلی کار عقل است، اما عشق شما به مادرتان یک مفهوم جزئی است و درک آن توسط قوۀ واهمه صورت می‌گیرد. به این معانی جزئی «موهومات» می‌گویند. وهم مرتبۀ پایینی عقل است و از جمله قوای ادراکی است که در حیوانات هم وجود دارد؛ مثلاً گوسفند از گرگ می‌ترسد و سگ به صاحب خود عشق می‌ورزد.

قوۀ عقل؛ درک کنندۀ معانی کلی و غیر مادی

کار قوۀ عقل درک معانی کلی است. به‌طور مثال وقتی می‌گوییم «انسان» معنایی کلی و جامع در نظر ماست، که همۀ انسان‌ها را شامل می‌شود، فرقی نمی‌کند این انسان‌ها چه شکل و شمایلی داشته باشند، متعلق به کدام دورۀ تاریخی باشند و یا در کدام منطقۀ جغرافیایی زندگی کنند؛ یا مثلاً وقتی از صلح حرف می‌زنیم، منظورمان یک مفهوم کلی است، که شامل صلح در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها می‌شود و دنبال مصداق‌های آن نیستیم. به این معانی کلی «معقولات» می‌گویند و درک آن‌ها بر عهدۀ عقل است. ما به واسطۀ برخورداری از عقل خوب و بد، خیر و شر و راست و دروغ را از هم تشخیص می‌دهیم. اگر قوۀ عقل نبود ما در سطح جزئیات و موهومات باقی می‌ماندیم و هرگز به رشد و تعالی نمی‌رسیدیم. عقل علاوه بر انسان در فرشتگان هم وجود دارد.

قلب؛ حقیقت وجود انسان

در میان قوای ادراکی حس و خیال و وهم بین ما و حیوانات مشترک است؛ لذا سرمایه‌گذاری بیش از حد روی این بخش‌ها بُعد حیوانی ما را تقویت می‌کند. داشتن عقل نیز اگرچه ما ‌را از حیوانات مجزا کرده و به ما برتری می‌بخشد، اما دلیل انسان بودن ما نیست؛ چون همان‌طور که در درس‌های قبلی گفتیم ما به‌واسطۀ برخورداری از عقل فرشته هستیم نه انسان.

آن‌چه ما را از سایر موجودات متمایز می‌کند قوۀ فوق عقل، بخش انسانی یا قلب است؛ در واقع هر آن‌چه در آسمان‌ها و زمین وجود دارد برای بلوغ این بخش از وجود ما طراحی شده است.

هر انسانی سر سفرۀ گذشته‌اش می‌نشیند؛ بنابراین هر آن‌چه امروز هستیم با هر نوع پوشش، سبک زندگی و طرز تفکر به میزان قابل توجهی محصول دیده‌ها، شنیده‌ها و خوراک‌های ما از لحظۀ تولد تا همین حالا است. همۀ ما در هنگام تولد شبیه یک لوح خام هستیم؛ لوحی که هنوز چیزی روی آن نوشته نشده است، اما به محض دریافت اولین ادراکات از جهان لوح نفس شروع می‌کند به ثبت و ضبط کردن و فرآیند «شُدن» یا حرکت ما به سمت تکامل آغاز می‌شود.

همۀ قوای ادراکی ما در این مسیر با هم مرتبطند و سلامت و بیماری هر کدام‌شان بر قوای دیگر اثر می‌گذارد؛ در نهایت هم خروجی همۀ آن‌ها به قلب وارد می‌شود. پس اگر آن‌ها سالم بمانند، قلب سالم می‌ماند و اگر آلوده شوند قلب نیز آلوده می‌شود.

در میان قوای ادراکی نفس تأثیر حواس پنج‌گانه در حفظ سلامت قلب بیشتر از بقیه است؛ چون محسوسات دروازۀ ورودی نفس ما هستند و اگر آلوده باشند، این آلودگی به صورت متناوب به مراتب بالاتر منتقل می‌شود و در قدم اول خیال، سپس وهم و در نهایت عقل و قلب را آلوده می‌کند. دربارۀ «قلب سلیم» در آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد.

اگر سؤال، ابهام، یا نکته‌ای دربارۀ مطالب ذکر شده به ذهنتان می‌رسد، حتماً آن را در بخش دیدگاه‌ها با ما در میان بگذارید.

 

عضو خبرنامه ما باشید

دریافت آخرین مطالب و موضوعات به صورت ایمیل و ارسال در شبکه های اجتماعی