تقیۀ (تقیه) امام کاظم (علیهالسلام) راهکاری سیاسی
امام موسیبنجعفر(علیهالسلام) معروف به کاظم و باب الحوائج فرزند امام صادق و حمیده در سال 127 یا 128 هجری قمری در روستای ابواء متولد شدند. دو نقل برای روز تولد ایشان وجود دارد که یکی بیستم ذی الحجه و دیگری هفتم صفر است، اما بیستم ذیالحجه سندیت بیشتری دارد.
حضرت موسیبنجعفر(علیهالسلام) هفتمین امام شیعیان دوازده امامی هستند. علت تأکید بر واژۀ شیعیان دوازده امامی این است که پس از شهادت حضرت امام صادق(علیهالسلام) فرقههای گوناگونی در خصوص اعتقاد به امام بعدی پدید آمدند؛ عدهای که وفات اسماعیل فرزند امام صادق(علیهالسلام) را باور نکرده بودند، معتقد به امامت او و بنیانگذار فرقۀ «اسماعیلیه» شدند. «افطحیه» نیز فرقهای بودند، که عبدالله افطح فرزند بزرگ امام صادق (علیهالسلام) را امام خود میدانستند، اما شیعیان اثنی عشری امام کاظم(علیهالسلام) را به عنوان امام بعدی خود پذیرفتند.
تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام) و واژگانی مانند زندان، اسارت و شکنجه از اولین کلماتی است که با شنیدن نام این امام بزرگوار در خاطر بسیاری از افراد زنده میشود، اما دلیل حقیقی این نگاه به امام چیست؟ چرا ایشان بیش از سایر ائمه(علیهمالسلام) تحتنظر و در فشار بودند؟ در این مقاله با نگاهی کوتاه به دوران امامت امام کاظم(علیهالسلام) به دنبال پاسخی برای این سؤال نیز خواهیم بود.
تقیۀ امام کاظم بخشی از نظریۀ انسان 250 ساله
برای درک بهتر تقیه امام کاظم (علیهالسلام) باید به یکی از بهترین تحلیلها و نظریهها دربارۀ زندگی ائمه(علیهمالسلام) اشاره کنیم که همان نظریۀ انسان 250 سالۀ رهبر انقلاب است. در این تحلیل دوران زندگی معصومین به صورت پیوسته و به عنوان دوران حیات یک انسان 250 ساله با هدفی معین در نظر گرفته میشود. حسن این نظریه از بین رفتن شبهههایی دربارۀ تفاوت نحوۀ عملکرد ائمه(علیهمالسلام) است؛ برای نمونه دیگر این سؤال پیش نمیآید که چرا امام مجتبی(علیهالسلام) اهل صلح و امام حسین(علیهالسلام) اهل جهاد و مبارزه بود؟
با این نگاه پیوسته عملکردهای گوناگون ائمه(علیهمالسلام) در دورههای مختلف مصداق تدابیر متفاوتی است که یک فرد در راه رسیدن به هدف خویش به کار میگیرد. این تدابیر شامل مواردی مانند سکوت، صلح، جهاد، دعا و تقیّه میشوند.
دوران امامت امام کاظم(علیهالسلام) نیز بخشی از این زندگی 250 ساله است، که شاید بتوانیم تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام) را مهمترین تدبیر و سیاست اجرایی در آن بنامیم. باید توجه داشته باشیم، که تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام) هرگز به معنای انفعال و عقبنشینی در مسیر رسیدن به هدف نبوده است؛ بلکه انجام وظیفه به کارآمدترین شیوه با توجه به شرایط زمانه بوده است. مثلاً امام کاظم(علیهالسلام) در بسیاری از موارد واکنش و جبههگیری صریح و مستقیمی در قبال خلفای عباسی نداشتند، با این وجود در پشت پرده و با برنامهریزی بسیار دقیقی از طریق افراد دیگر به سوی هدف نهایی خود حرکت میکردند.
تقیه در وصیتنامۀ امام صادق(علیهالسلام)
تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام) از همان بدو امامت و دقیقاً پس از شهادت امام صادق(علیهالسلام) آغاز شد. منصور دوانیقی به عنوان اولین خلیفۀ عباسی به شدت از قدرت گرفتن آل علی(علیهالسلام) هراس داشت و به دنبال حذف آنان از صحنۀ سیاسی و اجتماعی جامعه بود. او پس از شهادت امام صادق(علیهالسلام) از فرماندار مدینه در خواست کرد، فردی را که به عنوان جانشین امام انتخاب شده است، به قتل برساند. اما امام صادق(علیهالسلام) برای این خطر احتمالی راهکاری در نظر گرفته بودند، ایشان در اقدامی بسیار هوشمندانه در وصیتنامۀ خود پنج نفر را به عنوان وصی برگزیده بودند. در این وصیتنامه که خود جنبهای از تقیه را در برداشت، منصور دوانیقی خلیفۀ وقت، محمدبنسلیمان فرماندار مدینه، عبداللهبنجعفر فرزند بزرگ امام، حمیده خاتون همسر امام و موسیبنجعفر(علیهالسلام) به عنوان وصی امام صادق(علیهالسلام) معرفی شده بودند.
با این وصیت زیرکانه امام صادق(علیهالسلام) هم جانشین خود را معرفی و هم جان او را حفظ نمودند. شیعیان هرگز خلیفۀ وقت و فرماندار مدینه را به عنوان امام خویش نمیپذیرفتند، عبدالله فرزند امام نیز در مدت کوتاهی بعد از وفات ایشان از دنیا رفت، همسر امام نیز به واسطۀ زن بودن نمیتوانستند امام بعدی باشند؛ بنابراین تنها گزینۀ واجد شرایط برای امامت حضرت موسیبنجعفر(علیهالسلام) بودند.
منصور به دنبال کینه و خشمی که از علویان داشت، از همان ابتدا امام را زیر ذرهبین خود قرار داد. حضرت در خانۀ خود نیز تحت کنترل شدید بودند به قدری که حتی گاهی یارانشان در پوشش فروشندۀ دورهگرد به خانۀ ایشان مراجعه میکردند. امام کاظم(علیهالسلام) ناچار بودند در محیطی سرشار از رعب و خفقان به فکر افزودن بر تعداد شیعیان، آموزش احکام و اصول مورد نیاز به آنان و روشنگری افکار و قلبها باشند.
دلایل تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام)
دوران امامت امام کاظم (علیهالسلام) یکی از سختترین برهههای زمانی در زندگی ائمه (علیهمالسلام) بود؛ زیرا حکومت مرکزی به ثبات و اقتدار کافی رسیده و بر تمام اختلافها و درگیریهای داخلی فائق آمده بود. عباسیان گروهی بودند که قبل از به قدرت رسیدن، در کنار علویان به مبارزه با خاندان اموی میپرداختند، اما هنگامی که زمام امور را به دست گرفتند، شیعیان و در رأسشان امام کاظم(علیهالسلام) را یکی از بزرگترین و اصلیترین تهدیدها برای حکومت خود میدانستند. آنها با ایجاد فشار و سرکوب شیعیان به دنبال تقویت پایههای قدرت خود بودند.
امام کاظم(علیهالسلام) میدانستند نباید با چنین خاندانی مبارزۀ رو در رو داشته باشند و هیچگاه نیز مبارزات خود را علنی نکردند؛ اما عباسیانی که به خوبی امام را میشناختند، همیشه ایشان را تهدیدی جدی برای حکومت غاصبانۀ خود به حساب میآوردند. این موارد از عمده دلایل تحتنظر و زندانی بودن امام کاظم (علیهالسلام) در بسیاری از دوران امامتشان بود.
نکتۀ قابل تأمل این است که وجود در بند امام نیز موجب آزار خلفای عباسی بود. رفتار و عملکرد امام کاظم (علیهالسلام) به اندازهای دلنشین بود که حتی زندانبانها نیز شیفتۀ ایشان میشدند، تا جایی که زندانبانها در مواردی حاضر نبودند از دستورات حاکمان وقت که امر به آزار و شکنجۀ امام میدادند، پیروی کنند. این مورد باعث شده بود خلفای عباسی امام را از زندانی به زندان دیگر منتقل کنند، تا شاید شرایط موردنظرشان محقق شود.
قدرت نفوذ و تأثیرگذاری امام کاظم (علیهالسلام) بر قلبها بسیار زیاد بود. این نفوذ معنوی، مقتدرترین خلیفۀ عباسی یعنی هارون را به قدری ترسانده بود، که به فکر قتل امام افتاد و در نهایت ناجوانمردانه ایشان را مسموم کرد و به شهادت رساند.
عباسیان حتی در مکان دفن امام نیز به نفوذ و موقعیت اجتماعی ایشان توجه داشتند. آنها پیکر حضرت را در محلی معروف به «مقابر قریش» که منصور دوانیقی به عنوان مقبرۀ خانوادگی در نظر گرفته بود، دفن کردند، تا با این کار به زعم خویش از تجمع شیعیان در اطراف مزار امام پیشگیری کنند.
اهمیت بررسی بعد سیاسی سیرۀ ائمه (علیهمالسلام)
یکی از اهداف اصلی تمام ائمه(علیهمالسلام) تشکیل حکومت اسلامی بود. آنها در راستای رسیدن به این هدف در ادوار مختلف راهکارهای گوناگونی را در پیش میگرفتند. گام اول در این مسیر تبیین احکام و آموزههای اسلام بود که بعد از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و طی دورههای مختلف غبار انحراف و فراموشی بر روی آن نشسته بود. اگر این چارچوبهای کلی تبیین میشد، مردم به راحتی به امامت و لزوم تشکیل حکومت اسلامی پی میبردند و در راستای استقرار آن تلاش میکردند. ذکر این نکته ضروری است که لزوماً شرایط استقرار حکومت موردنظر ائمه (علیهمالسلام) در دوران امامت خود آنها فراهم نبود. آنها سیاستهایی میان مدت و گاهی بلندمدت برای رسیدن به این هدف نهایی ترسیم میکردند.
کسی که با ناجوانمردی به جایگاهی رسیده باشد، در درون خویش میداند که این جایگاه به او اختصاص ندارد و در میان رقبای خویش بیشترین حساسیت را نسبت به کسی دارد که برحقترین گزینه برای کسب آن جایگاه است. این حقیقت در مورد خلفای عباسی نیز صادق بود. آنان میدانستند، صاحب اصلی حاکمیت و خلافت امام کاظم (علیهالسلام) است. با وجود آنکه شیوۀ تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام) مانع از مبارزۀ علنی علیه آنان بود، اما خلفای عباسی همواره از قیام حضرت ترس داشتند.
داستان معروفی هست از پیشنهاد دغلکارانۀ هارون به امام در بازگرداندن فدک، طبق روایت امام در پاسخ به این پیشنهاد حدود کشور اسلامى را نام بردند، به این معنا که حکومت بر محدودۀ سرزمین اسلام حق ماست، ما باید بر آن حکومت داشته باشیم و شما غاصبید. [1]
مبارزات سیاسی پنهان در قالب تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام)
در ابتدا کمی از تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام) توضیح دادیم و گفتیم که ایشان از مبارزۀ علنی با خلفای عباسی پرهیز میکردند. تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام) راهی بود تا از این طریق بار فشارها و خفقان حاکم بر شیعیان را کم کنند، اما این به معنای بیعملی و انفعال حضرت نبود و ایشان در پشت پرده اقدامات گوناگونی در راستای پیشبرد هدف نهایی خویش یعنی تشکیل حکومت اسلامی انجام میدادند.
یکی از اقدامات ایشان تقویت جبهۀ علمی و شبکۀ وکالتی بود که امام باقر و امام جواد (علیهمالسلام) بنیانگذاری کرده بودند. با این کار هم ارتباط شیعیان با امام و هم توان اقتصادی آنان تقویت میشد. نهالی که امام باقر و امام صادق(علیهمالسلام) کاشته بودند، در دوران امام کاظم(علیهالسلام) در حال ثمر دادن بود. یکی از مهمترین دلایلی که اندیشۀ قتل امام را در ذهن هارونالرشید پرورش داد، ترس از همین قدرت اقتصادی بود که از طریق وجوهات شرعی ارسالی به امام به وسیلۀ سازمان وکالت ایجاد شده بود. هارون معتقد بود اگر رهبری مانند امام از نظر اقتصادی قدرت یابد، دیگر توان مقابله با او را نخواهد داشت.
در کنار تقیۀ امام کاظم (علیهالسلام) یکی دیگر از شیوههای مبارزۀ سیاسی امام توصیه به برخی افراد برای نفوذ یا باقی ماندن در پستهای حکومتی بود. از مهمترین این افراد «علیبنیقطین» از وزرای دربار عباسی است. با طراحی این ترفند گرفتاریهای زیادی از سر شیعیان دفع و گشایشهای بسیاری حاصل شد. «مسیّب بن زهیر» از مأمورین زندان سندی بن شاهک و رئیس داروغۀ بغداد نیز از شیعههای محب اهلبیت (علیهمالسلام) و در باطن علاقهمند به امام کاظم (علیهالسلام) بود که پیامهای امام را از داخل زندان به شیعیان و یارانشان میرساند. مشروعیتزدایی از نظام حاکم، افشاگری و ایجاد عدم اعتماد نسبت به آنان از طریق کلام از دیگر روشهای مبارزۀ سیاسی امام بود.
شیعه و نبرد آخرالزمان
بعد از مرور جنبههای سیاسی زندگی امام کاظم(علیهالسلام) و در انتهای کلام لازم است این نکتۀ مهم را به خود گوشزد کنیم که اگر ما شیعۀ حقیقی ائمه(علیهمالسلام) هستیم، باید در جستجوی راهی برای تحقّق آرمانها و اهداف ترسیمشده توسط آنها باشیم. بزرگترین و اصلیترین هدف همۀ معصومین تشکیل حکومت اسلامی بود؛ بنابراین ما به عنوان ادامهدهندۀ راه آنان باید خود را به پرچم تنها بازماندۀ این قوم یعنی حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجه) برسانیم. کسی که زیر این پرچم قرار میگیرد، در اصطلاح «منتظر» نامیده میشود. منتظر حقیقی کسی است که لحظهای دست از جهاد برای یاری امام خویش برندارد.
امام کاظم (علیهالسلام) به عنوان یک الگوی بینظیر به همۀ ما آموخت که هیچ سدی در راه جهاد وجود ندارد. ایشان با وجود خفقان حاکم در دوران امامتشان، با روشهای مختلف در راه رسیدن به هدف خود تلاش نمودند. شیعۀ زیرک نیز باید مانند امام خود با پیدایش هر مانع راه جدیدی پیدا کرده یا بسازد و به مسیر پیشرو ادامه دهد.
در جنگ آخرالزمانی بین جبهۀ حق و باطل همانطور که لشکریان شیطان همه جانبه به عرصۀ نبرد آمدهاند، ما نیز باید خود را در همۀ جهات تقویت کنیم و با تمام قدرت به سوی تشکیل حکومت اسلامی و استقرار دولت کریمۀ امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) پیش برویم.