خلیفه الله کیست و چرا انسان خلیفه خداست؟
انسان خلیفه خداست این شاید یکی از پرتکرارترین گزاره هایی باشد که در ادبیات دینی به گوش میرسد. اما معنای حقیق این کلام چیست؟ انسان خلیفه خداست یعنی چه؟ اصلا خلیفه یعنی چه و چرا انسان خلیفه خدا شده است؟
خلیفه در فرهنگ لغت به معنی جانشین، نایب، قائم مقام، جایگزین و مظهر است. با این تعریف، خلیفهالله به معنی جانشین و نایب خداوند است. پس معنای تحت الفظی جملۀ انسان خلیفه خداست یعنی انسان مظهر، جانشین و قائم مقام خدا بر روی زمین است. اما مگر خدا کجا رفته که نیاز به جانشین داشته باشد؟
معمولاً جانشین و نماینده در جاهایی حضور پیدا می کند که خود شخصیت اصلی حاضر نباشد، ولی این مورد دربارۀ خداوند کمی عجیب است؛ چون ما باور داریم عالم محضر خداوند است و هرجا رو کنیم خدا آنجاست.[1] بر اساس این باور معنی جمله انسان خلیفه خداست باید چیز دیگری جز معنای تحت الفظی آن باشد.
در بررسی معنا و مفهوم خلیفهالله و مقام خلیفگی به دنبال این هستیم که بتوانیم جوابی برای موارد زیر پیدا کنیم:
- آیا خداوند نیاز به جانشین دارد؟
- نیاز به جانشین چگونه با صمد بودن خداوند جمع می شود؟
- مقام خلیفهاللهی و جانشینی خداوند چیست و چه ویژگی هایی دارد؟
- آیا عنوان خلیفهالله به اشخاص خاصی تعلق دارد؟
- آیا این امکان برای همۀ انسان ها فراهم است که به مقام خلیفهاللهی برسند؟
- انسان خلیفه خداوند چه وظایفی بر دوش دارد؟
- آیا مقام خلیفگی خداوند دارای مراتب و درجات مختلفی است؟
- چه اشتراک ها و تفاوت هایی میان خداوند و خلیفهالله وجود دارد؟
- رسیدن به مقام خلیفهاللهی امری اختیاری است یا به اجبار و تحت هر شرایطی باید به آن رسید؟
- مقام جانشینی و مظهریت خداوند به بخش خاصی از ابعاد وجودی انسان مربوط است؟
در این درس با طرح مباحثی با محوریت انسان و هدف خلقت او به این سؤالات جواب خواهیم داد و با ویژگی های مقام انسان خلیفه خدا آشنا می شویم.
چرا حضور خلیفه الله در زمین لازم است؟
خداوند در قرآن به مسئلۀ جانشینی خود و مقام خلیفگی انسان اشاره کرده و در خطابی به فرشتگان می فرماید: «من در زمین جانشین و خلیفه اى خواهم گماشت.»[2] ما باور داریم که خداوند همه جا همراه ما بوده[3]و از رگ گردن به ما نزدیک تر است[4]؛ با چنین باورهایی سخت است که بتوانیم با مسئلۀ وجود جانشین برای خداوند کنار بیاییم. اصلاً خدایی که خودش همه جا حضور دارد چه نیازی به خلیفه و جانشین دارد؟ در تحلیل مسئلۀ وجود خلیفهالله بر روی زمین خیلی مهم است که جانشین را چگونه معنا می کنیم و چه نقش هایی برای آن در نظر می گیریم. ما باید بدانیم آیا واژۀ جانشین در این خطاب الهی به ملائکه معنی خاصی دارد؟
خداوند بی نیاز مطلق است و نیازمندی حتی در یک مورد، گزارۀ صمدیت او را نقض می کند. در درس های گذشته دربارۀ بی نیازی و صمدیت خدا بحث کرده و آن را اثبات کرده ایم؛ پس موضوع نیاز خداوند به جانشین منتفی است و باید این نیازمندی در مورد انسان بررسی شود.
خداوند حکیم است و هیچ کاری را بدون علت انجام نمی دهد؛ پس وجود جانشین و خلیفه بر روی زمین حتماً پاسخی خارجی و منطقی به نیازی درونی و حقیقی است؛ از آنجا که خداوند بی نیاز است، گماشتن خلیفه بر روی زمین پاسخی به نیاز درونی انسان است. با توجه به اینکه هر آنچه خداوند آفریده به نوعی در ارتباط با انسان و هدف خلقت اوست، وجود خلیفهالله بر روی زمین هم با این هدف مرتبط است؛ ولی چه ارتباطی بین این دو مورد وجود دارد؟ شناخت ویژگی های خلیفهالله و همچنین مقام خلیفگی کمک می کند حقیقت و چگونگی این ارتباط را درک کنیم.
فلسفۀ حضور خلیفهالله بر روی زمین چیست؟
در بخش قبل به این نکته اشاره کردیم که خداوند به وجود جانشین نیازی ندارد. یکی از دلایل تعیین خلیفه از سوی خدا و حضور خلیفهالله بر روی زمین تأمین نیازهای انسان در راستای رسیدن ما به هدف خلقت است.
خداوند کمال مطلق و وجود بی نهایتی است که با هیچ جلوه و ظهوری غیر از خلیفهالله نمی توان به او دست یافت. مسئلۀ وجود خلیفهالله بر روی زمین به قدری مهم است که در همۀ زمان ها باید نمونۀ کاملی از این مقام در میان مردم حاضر باشد، به همین دلیل خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود اگر جانشین بعد از خود را معرفی نکنند، رسالتشان را ابلاغ نکرده اند.[5]
خلیفه خداوند تمامی صفات و کمالات خدا را در وجود خود دارد و در نتیجه نمونه ای ملموس و عینی برای انسانی است که میخواهد به این مقام دست پیدا کرده و صفات وجود خود را به فعلیت برساند.
آیت الله جوادی آملی دربارۀ راز تعیین خلیفه بر روی زمین می فرماید: «خدای سبحان گرچه دائم الفیض است نسبت به همۀ موجودات و اما موجودات أرضی آن توان را ندارند که بلاواسطه از خدای سبحان فیض دریافت کنند، احکام الهی را بلاواسطه از خدا دریافت کنند، علوم و معارف را بلاواسطه از خدا دریافت کنند، این ها نیاز دارند به کسی که به زبان این ها آشنا باشد و با زبان آن ها با آنها سخن بگوید. این ها کسی را تا نبینند از او چیز یاد نمی گیرند و به او اقتدا نمی کنند، چون انسان و موجودات أرضی قاصرند و توان بهره برداری بلاواسطه را از خدای سبحان ندارند، از این جهت خدای سبحان خلیفه تعیین می کند.»[6]
مقام انسان به عنوان خلیفه خدا چگونه مقامی است؟
در مسئلۀ خلافت و جانشینی معمولاً کامل ترین نمونه به عنوان نایب و جانشین انتخاب می شود؛ بر این اساس خلیفهالله هم باید شبیه ترین و کامل ترین نمونه و مظهر اسماء، صفات و کمالات الهی باشد.
خلیفه الله مظهر و آینۀ تمام نمای خداوند و صاحب تمام اسماء و صفات الهی است و تنها تفاوت او با خداوند این است که ذات الله قائم به خود است؛ زیرا خدا وجود و هستی مطلق است، ولی خلیفهالله قائم به خداوند است.
علامه طباطبایی دربارۀ ویژگی های مقام خلیفگی و شئونات آن می فرماید: «یکى از شئون خلافت این است که صفات و اعمال مستخلف را نشان دهد و آینده صفات او باشد. کار او را بکند. پس در نتیجه خلیفۀ خدا در زمین باید متخلق به اخلاق خدا باشد، و آنچه خدا اراده مى کند او اراده کند، و آنچه خدا حکم مى کند او همان را حکم کند و چون خدا همواره به حق حکم مى کند (وَاللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ) او نیز جز به حق حکم نکند و جز راه خدا راهى نرود، و از آن راه تجاوز و تعدى نکند.[7]»
یکی دیگر از ویژگی های خلیفهالله خاصیت حی کنندگی و زندگی بخشی اوست. خلیفهالله می تواند حیاتی بالاتر و برتر از زندگی حیوانات و ملائکه، یعنی انسانی یا حیات طیبه، به انسان ها ببخشد. هرچه میزان ارتباط شخصی ما با خلیفه های الهی بیشتر باشد، بهره و سهم افزون تری هم از حیات انسانی خواهیم داشت.
با توجه به اینکه مقام خلیفگی جایگاه کسب اسماء و صفات الهی است، کسی که صاحب صفات و کمالات الهی بیشتری باشد، بیشتر شبیه به خدا شده است. برای رسیدن به مقام خلیفه اللهی حضور و هبوط انسان بر روی زمین لازم است؛ چون برخلاف بهشت، در زمین شرایط تضاد وجود دارد و انسان در دل تضادها می تواند رشد کند.
انسان در شرایط تضاد و در سایۀ اختیار و قدرت انتخاب بین من الهی و جاودانۀ خود و من های عقلی، وهمی و خیالی اش می تواند صاحب اسماء الهی شود و به مقام خلیفگی و مظهریت کمالات و صفات الهی برسد؛ پس در راه رسیدن به این مقام ما شاهد نبردی دائمی بین بخش های مختلف وجودی خود هستیم. هدف از خلقت ما انسان ها این است که بخش فوق عقلی وجودمان شبیه و مظهر خداوند شود و به مقام خلیفه اللهی برسد. بقیۀ بخش ها جنبۀ خدماتی و مقدماتی دارند و ما به اندازه ای که از خدمات این چهار بخش برای بخش فوق عقلی خود استفاده می کنیم، انسان هستیم. آنچه در این مسیر اهمیت دارد این است که ما با استفاده از خدمات ابعاد چهارگانۀ خود توانسته ایم چه میزان از اسماء الهی را دریافت کنیم و شبیه خداوند شویم؟!
آیا مقام خلیفگی به گروه خاصی از انسان ها اختصاص دارد؟
برای پاسخ به این سؤال که حقیقت انسان خلیفه خداست تمام انسان ها را در بر میگیرد و آیا همۀ انسان ها می توانند به مقام خلیفگی برسند یا خیر، ابتدا باید مراتب و درجات این مقام را بررسی کنیم و بدانیم آیا این مقام دارای مراتب مختلفی است یا فقط یک درجه دارد؟
با توجه به تعریف خلیفهالله، که مقام مظهریت اسماء و صفات الهی است، هر انسان بر اساس میزان اسماء و کمالات الهی که جذب می کند و به اندازه ای که مظهر خداوند است می تواند صاحب درجه ای از مقام خلیفه اللهی شود.
مصداق کامل خلیفهالله، انبیاء و معصومین (علیهم السلام) هستند. بعد از این بزرگواران سایر افراد بر اساس میزان تلاش و موفقیت شان در شبیه شدن به خداوند و ظهور صفات الهی، صاحب درجه های مختلفی از مقام خلیفهاللهی هستند.
خداوند از روح خود در وجود همۀ ما انسان ها دمیده است. این روح الهی باعث می شود استعدادی بی نهایت داشته باشیم و با آن بتوانیم مسیر تکاملی پیش روی خود را طی کنیم و به مقامی بالاتر از جایگاه فرشته ها یعنی مقام انسان کامل یا همان مقام خلیفگی خدا برسیم. این روح الهی در همۀ افراد وجود دارد و تمام انسان ها به صورت ذاتی تمایل دارند شبیه خدا شوند و به مقام خلیفه اللهی برسند. خداوند با دمش این روح در وجود همۀ انسان آن ها را بی نهایت و عاشق خود کرده است؛ بنابراین هر انسانی لیاقت رسیدن به مقام خلیفهاللهی را دارد.
وقتی خدا از روح خود در وجود همۀ انسان ها دمید یعنی استعداد رسیدن به مقام خلیفگی را در نهاد همۀ آن ها قرار داده است؛ اما این خود ما هستیم که با انتخاب ها، ارتباط ها، رفتار و چینش های فکری مان تعیین می کنیم این استعداد نهفته بروز بیرونی پیدا کند یا خیر؟!
علامه طباطبایی در تفسیر آیه های 30 و 31 سورۀ بقره، که به مقام خلیفگی انسان بر روی زمین و آموزش اسماء الهی به انسان اشاره دارد، دربارۀ بالقوه و بالفعل بودن مقام خلیفهاللهی در وجود انسان می فرماید: خلافت نام برده اختصاصی به شخص آدم (علیه السلام) ندارد، بلکه فرزندان او نیز در این مقام با او مشترکند، آن وقت معنای تعلیم اسماء این می شود که خدای تعالی این علم را در انسان ها به ودیعه سپرده، به طوری که آثار آن ودیعه، به تدریج و به طور دائم، از این نوع موجود سر بزند، هر وقت به طریق آن بیفتد و هدایت شود، بتواند آن ودیعه را از قوه به فعل در آورد.[8]
پس مقام خلیفگی خدا به افراد خاصی اختصاص ندارد و هر انسانی میتواند به شرط قرار گرفتن در مسیر صحیح و هدف خلقت انسانی به این مقام دست پیدا کند و هر یک از ما به میزانی که در این مسیر رشد میکنیم در مقام خلیفگی خدا هم رشد کرده و به مراتب بالاتری راه پیدا میکنیم. خدا تمامی ما را آفریده است برای اینکه تجلی جملۀ انسان خلیفه خداست باشیم، اما در انتخاب این هدف والا هم ما را آزاد گذاشته که برابر با اختیارمان عمل کنیم.
[1] فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ؛ سوره بقره، آیه 115
[2] وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً؛ سوره بقره، آیه 30
[3] وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ؛ سوره حدید، آیه 4
[4] وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛ سوره ق، آیه 16
[5] یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه؛ سوره مائده، آیه 67
[6] تفسیر سوره بقره، جلسه 93؛ 22/07/1364