نتیجه تعیین اولویت ها چیست؟ چگونه به هدف خلقت نزدیک می شویم؟

فهرست مطالب
نتیجه تعیین اولویت ها چیست؟ چگونه به هدف خلقت نزدیک می شویم؟

چه طور در نتیجه تعیین اولویت ها به هدف خلقت خود می رسیم؟

هر چیزی در این دنیا خواسته یا ناخواسته به سمت هدف و یا نتیجه ای حرکت می کند. هدفی که آگاهانه برای او تعیین شده و یا نتیجه ای که حاصل برخی تصمیمات یا انتخاب هاست. همان طور که در درس های گذشته هم به آن اشاره کردیم، خلقت انسان بیهوده نیست و برای ما انسان ها به عنوان موجوداتی جامع که محور خلقت هستیم، هدفی در نتیجه تعیین اولویت ها وجود دارد که همان شباهت به الله است، اما این شبیه شدن مقدماتی دارد که یکی از آن ها اصلاح ساختار وجودی ماست.

قبول دارید که ارتباط بعضی از مسائل باهم به قدری تنگاتنگ است که بدون یکی، دیگری محقق نمی شود! به عبارت دیگر این مسائل با هم رابطۀ علت و معلولی دارند یا یکی نتیجه و قضای دیگری است؛ مثلاً پزشک جراحی را در نظر بگیرید که تقریباً تمام عمل هایش را با موفقیت پشت سر می گذارد. قطعاً چنین چیزی تصادفی نیست و حاصل و نتیجۀ عمری تحصیل، مطالعه و کسب تجربه در زمینۀ کاری اش می باشد. یا موفق نبودن یک مهندس در حیطۀ فعالیتش به این معنی ست که یا از علم و تجربۀ لازم برخوردار نیست و یا آنچه را که آموخته به کار نمی بندد. به همین ترتیب هدف خلقت ما هم شرایط و لوازمی دارد که در نتیجه تعیین اولویت ها محقق می شود. اولویت هایی که بدون تنظیم درست آن ها امکان رسیدن به این هدف وجود ندارد. البته فراهم شدن این شرایط برای همه زمان یکسانی نمی برد، اما چیزی ست که به هر حال باید اتفاق بیفتد.  

همان طور که آب تا میزان معینی گرما از دست ندهد، یخ نمی زند یا کسی پیش از رسیدن به بلوغ جسمی، توانایی بچه دار شدن را ندارد، ما هم تا چینش ابعاد وجودمان را اصلاح نکرده باشیم، به هدف خلقت خود نمی رسیم. به عبارت دیگر رسیدن به هدف خلقت قضایی ست که از شکل گیری درست نظام محبتی حاصل شده و نتیجه تعیین اولویت ها است.

حرکت به سمت هدف خلقت

می دانیم که چینش و اولویت بندی درست نظام محبتی به معنی قرار دادن قوۀ فوق عقل در رأس همۀ معشوق ها و قواست، یعنی شرایطی که در آن تمام تصمیم گیری ها، انتخاب ها و ارتباط های ما در کنترل و تحت مدیریت بعد انسانی مان باشد؛ رشته ای که انتخاب می کنیم، محلی که در آن زندگی می کنیم، همسری که برای خود برمی گزینیم و در کل سبک زندگی که خود را با آن هماهنگ می کنیم، همه باید مطابق با خواسته ها و تدابیر بعد انسانی مان چیده شوند. در چنین شرایطی ما به حالت تعادل و توازن انسانی رسیده ایم و از آنجایی که تمام امور را به دست قوۀ فوق عقل خود سپرده ایم، خواه ناخواه در جهت رسیدن به هدف خلقتمان هم حرکت می کنیم.

در واقع هر قوه ای که در وجود ما حکم فرما باشد، سایر قوا را هم در راستای رسیدن به اهداف و خواسته های خود تنظیم می کند؛ مثلاً اگر قوۀ خیالمان بر وجود ما غالب شود، بیشتر اوقات خود را به خیال پردازی سپری می کنیم، حوصلۀ کار علمی نداریم یا زمانی که مشغول دیدن و شنیدن هستیم، مدام تخیلمان در کار است. در بین قوای ما فوق عقل تنها قوه ایست که حقوق سایر قوای وجودی ما را هم به طور کامل رعایت می کند و ما را در شرایط تعادل و توازن انسانی قرار می دهد و به این دلیل که با بی نهایت و کمال مطلق در ارتباط و سنخیت است، ما را در جهت رسیدن به خواسته های خود یعنی ویژگی های کمال مطلق یا همان اسماء و صفات الهی قرار می دهد؛ پس می توانیم بگوییم که ما در نتیجه تعیین اولویت ها یا چینش درست نظام محبتی مان به سمت محقق شدن هدف خلقتمان حرکت می کنیم و اگر فوق عقل خود را در حاکمیت و رأس امور وجودمان قرار داده باشیم، صرف نظر از اینکه چه دینی داریم، به سمت هدف خلقت خود در حرکتیم. 

نتیجۀ نظام محبتی سالم

پیشتر در قسمت قضا و قدر گفتیم که وقتی قَدَری را انتخاب می کنیم، آمدن قضا و نتیجۀ آن اجتناب ناپذیر است. هدف خلقت هم قضا و نتیجه ای است که به دنبال تنظیم نظام محبتی سالم و در نتیجه تعیین اولویت ها می آید، یعنی اگر فوق عقل بر وجود ما حاکم باشد، در اثر آن، در شرایط و موقعیت های گوناگون یکی یکی به کسب اسماء و صفات الهی می پردازیم، اما در غیر این صورت، هر کار خیری نهایتاً منجر به کسب ثواب شده و باعث رشد و شدنی در وجود ما نمی شود؛ به عبارت دیگر فوق عقل و تنظیم نظام محبتی، اعمال و زندگی ما را جهت دار کرده و ما را به سمت یک تولد سالم و شباهت با الله پیش می برند. 

زندگی ما لحظه ای از حرکت نایستاده و همواره در جریان است؛ ما در هر لحظه یا به سمت شدن و تولد سالم خود پیش می رویم و یا بر خلاف آن در حال حرکتیم، یعنی یا در نتیجه تعیین اولویت ها و چینش درست نظام محبتی خود روز به روز به الله شبیه تر می شویم و یا خود را اسیر معشوقهای بخش های پایینی وجودمان می کنیم و با هر اقدام، تصمیم یا انتخابی از هدف خلقتمان دورتر می شویم؛ درواقع وقتی که تصمیمات و انتخاب های ما با فوق عقلمان هماهنگ نیست، به جای حرکت به سوی هدف خلقت، ما را به سمت خواسته ها و نیازهای بخش های پایینی وجودمان سوق می دهد و چون در سعادت ابدی ما نقشی ندارد، تنها مانند حجابی برای نفسمان عمل می کند؛ پس می توانیم بگوییم که خودشناسی، انسان شناسی یا هر علم و دانشی که منجر به اصلاح نظم محبتی ما نشود، جز اتلاف وقت و سخت تر کردن مسیر بازگشت به الله چیز دیگری عایدمان نمی کند.

وقتی ابعاد پایینی وجود ما بر نفسمان حاکمند، ظرفیت وجودی ما هم به همان اندازه کوچک و بی مقدار می شود. طبیعی ست نفسی که مدام به دنبال عوض کردن مبلمان و اضافه کردن بر قابلیت های اتومبیلش است، جایی برای شباهت به الله و رسیدن به اسماء و صفات او باقی نمی  گذارد. این فوق عقل است که ظرفیت شباهت با الله را داراست و در صورت حاکم شدن می تواند تمام اسماء و صفات خدا را در خود محقق کند. تفاوت فوق عقل با سایر ابعاد وجود ما مانند تفاوت اقیانوس با یک کاسه است، ما هرچقدر هم سعی کنیم، قطعاً با کاسه ای کوچک نمی توانیم ظرفیتی نامحدود را در خود بگنجانیم؛ پس انتظار محقق شدن اسماء و صفات الهی و رسیدن به هدف خلقت هم در وجودی که با غیر از قوۀ فوق عقل خود اداره می شود، تصور و انتظاری محال است.

 

ما در این درس به ارتباط میان نظام محبتی و نتیجه تعیین اولویت ها با هدف خلقت پرداختیم. گفتیم که هدف خلقت و شباهت به الله قضایی ست که در صورت حاکم شدن فوق عقل ما محقق می شود. در شرایطی غیر از حاکمیت فوق عقل به نتیجه مهندسی درست اولویت ها نمی رسیم و تمام اقدامها، تصمیم ها و انتخابهای ما بی حاصل بوده و تنها ما را از هدف خلقتمان دورتر می کند.

 

شما به چه میزان خود را در مسیر رسیدن به هدف خلقتتان می بینید؟ آیا برای تنظیم نظام محبتی خود تلاشی کرده اید؟



دیدگاهتان را بنویسید