غلبه کمالات به چه حالتی گفته می شود و چگونه مسیر راستین انسان را تعیین می کند؟

فهرست مطالب
تحلیل غلبه کمالات در باطن انسان و آثار تربیتی آن در آموزه های دینی

تحلیل غلبه کمالات در باطن انسان و آثار تربیتی آن در آموزه های دینی

بحث درباره غلبه کمالات در باطن انسان همواره یکی از مهم ترین و چالش برانگیزترین مباحث حوزه روان شناسی و تربیت بوده است. بسیاری از افراد، به ویژه در جوامع امروزی که دغدغه رشد فردی بالا رفته، به دنبال پاسخ دادن به این سوال هستند که چطور می توان از طریق رشد و غلبه کمالات انسانی به باطنی سالم، متعادل و متعالی رسید؟

در آموزه های دینی، انسان موجودی محدود تلقی نمی شود؛ بلکه کون جامع است، یعنی تمامی مراتب هستی از ماده تا ملکوت در وجود او گرد آمده است. انسان توان آن را دارد که در مسیر صعودی هستی حرکت کرده و از مرتبه طبیعت تا مقام قرب الهی پیش رود، اما اینکه پس از یک عمر تلاش در چه وضعیتی قرار دارد، به این وابسته است که کدام مرتبه از مراتب وجودی و کمالات درونی بر او غلبه کرده است؛ مثلاً، اگر بخش مادی نفس و کمالات نازل تر بر او چیره شده باشند، انسانی زمینی و محدود می شود.

واقعیت این است که غلبه کمالات در باطن ما تنها به ظواهر و رفتارهای بیرونی محدود نمی شود؛ بلکه این غلبه، هسته اصلی هویت اخلاقی، معنوی و روانی ما را شکل داده و نشان می دهد که آیا ما صرفا تظاهر به خوبی داریم، یا درون مان نیز سرشار از فضایل انسانی است. از همین منظر، چند سوال کاربردی می تواند موضوع را ملموس تر کند؛ آیا تا به حال دیده اید کسی در ظاهر فردی مذهبی یا اخلاق مدار باشد اما در موقعیت های واقعی رفتار متفاوتی نشان دهد؟ غلبه کدام نوع از کمالات در روابط خانوادگی یا محیط کار نمود پیدا می کند؟ چه راهکارهایی می تواند به ما کمک کند تا کمالات برتر و الهی در درون مان غلبه یابند و اثر خود را در زندگی روزمره نشان دهند؟

در این مقاله تلاش می کنیم به این پرسش کلیدی پاسخ دهیم که غلبه کمالات انسانی چه تاثیری در باطن ما دارد، چه نمودهایی در زندگی واقعی پیدا می کند و چگونه می توان شرایطی فراهم کرد تا کمالات الهی بر سایر مراتب وجود غلبه کنند تا هم فرد و هم جامعه از آثار آن بهره مند شوند.

مفهوم شناسی نقش کمال در باطن انسان

برای درک بهتر غلبه کمالات در باطن، لازم است ابتدا معنای دقیق دو واژه کلیدی «کمال» و «باطن» را مورد بررسی قرار دهیم. در دروس قبلی به تعریف کمال پرداختیم و گفتیم که کمال یا ویژگی ذاتی به مجموعه توانایی ها و قابلیت هایی گفته می شود که در ذات مخلوق نهادینه شده و قابلیت فعلیت یافتن دارد. از دیدگاه اخلاق اسلامی، کمال در معنای دینی خود، فراتر از تعالی ظاهری بوده و به مرتبه ای اشاره دارد که دانایی به دارایی درونی تبدیل شود؛ یعنی علم، منشا تحول در نیت و رفتار گردد. حالتی که معرفت الهی را در وجود ما به ثمر نشانده و سبب می شود صفات الهی در وجودمان ظهور یابند. هرچه این معرفت در جان ما عمیق تر شود و کمالات الهی بر سایر جنبه های وجودمان غلبه کنند، باطن ما به مقام انسان کامل نزدیک تر می گردد؛ زیرا شباهت وجودی میان ما، خدا و انسان کامل دقیقاً در درون و باطن شکل می گیرد.

در مقابل، «باطن» به ساحت پنهان وجود ما اشاره دارد؛ جایی که نیت ها، انگیزه ها و ایمان حقیقی نهفته است. باطن، سرچشمه رفتارهای بیرونی است. تا زمانی که حقیقت باطن انسانی در ما شکل نگیرد، بروز و ظهور این صفات از ارزش کافی برخوردار نبوده و حتی ممکن است به ضرر ما تمام شود. تفاوت میان انسان ها دقیقا در همین نقطه است؛ ممکن است در ظاهر همگی درستکار و دیندار باشند، اما آن چه ارزش حقیقی افراد را تعیین می کند، نیت و تعالی درونی آنان است؛ اینجاست که غلبه نوع کمالات درونی، حقیقت وجودی انسان را رقم می زند.

در آموزه های اسلامی و سخنان اهل بیت (علیهم السلام)، غلبه کمالات الهی در باطن معیار اصلی ارزش مندی انسان نزد خداوند شمرده شده است.[1] هرچه فرد به صفات الهی مانند صداقت، کرامت، عدالت و محبت نزدیک تر شود و این صفات درون  او بر سایر تمایلات نفسانی غلبه یابد، باطنش روشن تر و وجودش آرام تر می گردد. این روشنایی درونی همان تجلی معرفت الهی است؛ نیرویی که ما را از سطح طبیعت به مرتبه ملکوت برده و پیوندمان را با سرچشمه هستی استوار می سازد. از این منظر، غلبه کمال در باطن نه حالتی گذرا، بلکه مسیر تحقق انسانیت واقعی است؛ مسیری که با دانایی آغاز می شود، اما مقصدش با دارایی حقیقیِ نفس رقم می خورد.

تأثیر غلبه کمالات بر باطن انسان

یکی از ابعاد مهم و کمتر پرداخته شده در موضوع غلبه کمالات بر باطن آن است که باطن یا همان درون ما، مستقیما تحت تاثیر نوع کمالاتی قرار دارد که در وجودمان غالب می شوند. به زبان ساده تر، هر کسی می تواند کمالات مختلفی داشته باشد اما به مرور، باطن و شخصیت او شبیه همان نوع کمالاتی می شود که در وجودش غلبه یافته است.

کمالات انسان در پنج دسته اصلی طبقه بندی می شوند؛ کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و انسانی یا فوق عقلی. نکته اساسی این است که هر کدام از این کمالات در وجود ما غلبه کنند، باطن و شخصیت ما رنگ و بوی همان کمال را به خود می گیرد و نتایج آن به وضوح در شیوه نگاه ما به دنیا، تصمیم گیری ها و حتی برخورد با مشکلات و کامیابی ها نمایان می شود؛ به طور مثال، اگر غلبه کمالات فوق عقلی در باطن کسی مشهود باشد، سبک زندگی، انتخاب ها و حتی خانواده داری اش نیز با نگاه معنوی و الهی تنظیم می شود. در این حالت، هدف نهایی فرد وصل شدن به خداوند و کسب رضایت الهی است و همه ارتباطات و فعالیت هایش را بر همین معیار می سنجد.

باطن ما مانند آینه ای زلال یا ظرفی شفاف است که رنگ و شکل خود را از آنچه در درونش غالب می شود، می گیرد؛ همان طور که اگر آب را در ظرف قرمز بریزیم، به رنگ قرمز دیده می شود و اگر در ظرف آبی بریزیم، آبی به نظر می رسد، روح و باطن نیز هم رنگ و هم جهت همان کمالاتی می شود که در درون  غلبه پیدا کرده است؛ در واقع، باطن نه تنها منعکس کننده کمالات غالب است، بلکه در گذر زمان شکل و هویت خود را از همان ها می گیرد. ما به تدریج به رنگ آنچه بیشتر در درونمان قدرت یافته درمی آییم؛ اگر نور باشد، روشن تر می شویم و اگر ظلمت باشد، تاریک تر می شویم.

ارتباط غلبه کمالات با باطن انسان

غلبه کمال انسانی در آموزه های اسلامی، مرتبه ای از وجود است که انسان در آن به تجلی اسماء الهی در خویشتن می رسد. این غلبه، نه صرف دانایی، بلکه مرحله ای از تبلور حقیقت انسان است؛ جایی که صفات الهی در وجود ما فعلیت یافته و باطنمان به همان اندازه شکوفا می شود؛ در واقع، غلبه کمالات الهی همان تجلی درونی اسماء الله در ماست که ما را از مرتبه طبیعت به عالم فوق عقل یا عالم انسانی ارتقا می دهد.

باطن ما، در آغاز صرفا امکان شدن و استعداد رسیدن دارد. این استعداد با اعمال ارادی و ایمان آگاهانه به فعلیت می رسد؛ یعنی هرگاه ما یکی از کمالات الهی را در خود محقق کنیم و آن صفت در وجودمان غلبه پیدا کند؛ درواقع باطن ما به یکی از اسم های الهی آراسته می شود. باطن انسانی از همین مسیر شکل می گیرد، از طی درجات کمال و از کسب صفات که هر کدام نمودی از یک اسم الهی هستند و هرگاه در جان ما نمود و غلبه بیشتری داشته باشند، باطن ما رشد بالاتری خواهد داشت.

از حیث معرفتی، غلبه کمالات الهی و باطن انسانی از هم جدایی ندارند؛ زیرا باطن همان بستر ظهور کمال بوده و کمال، صورتی از باطن به فعلیت رسیده، است. هر اندازه ما در مسیر تهذیب، معرفت و نیت صادقانه پیش برویم، اسماء الهی در وجودمان نمایان تر می شوند و وقتی این صفات بر سایر مراتب نفسانی غلبه یابند، باطن ما از حالت بالقوه به حالت بالفعل تغییر می یابد. در حقیقت، شناخت خویشتن یعنی درکِ باطنِ به عنوان مجموعه ای از صفات و اسم های الهی که در وجود ما تحقق یافته اند و توانسته اند بر سایر تمایلات و صفات نفسانی غلبه کنند.

بنابراین، باطن ما ثابت و غیرقابل تغییر نبوده و امکان رشد دارد که از مسیر غلبه کمال انسانی ممکن می شود. به همین دلیل انسان کامل، نماد غلبه تمامی کمالات الهی است و باطن تام هستی را در خود دارد؛ زیرا همه اسماء الهی در وجودش بالفعل گشته و بر سایر مراتب وجودش غلبه کرده اند.

علت تمرکز بر کمالات فرعی به جای کمالات انسانی

یکی از موانع اساسی در مسیر رشد باطنی ما، اشتباه در تشخیص مصداق کمالات انسانی است. بسیاری از ما، به جای توجه به کمالات انسانی که غایت خلقت و مقصد نهایی وجود هستند، به کمالات عبادی دل می بندنیم؛ کمالاتی چون نماز، روزه، حجاب و … که ارزشمندند، اما در حقیقت وسیله هستند نه هدف. ریشه این اشتباه در آن است که ما، به سبب ثواب داشتن یک عمل، برای آن اصالت قائل شده و خود آن عمل را کمال می پنداریم؛ در حالی که در آموزه های دینی، ارزش این کمالات در تبعیت و همسویی با هدف اصلی یعنی رسیدن به رشد انسانی است و خودشان مستقلا ارزشی ندارند.

اگرچه کمالات عبادی، بخشی از مسیر تعالی بوده و رشد مادی و ذهنی ما را ممکن می سازند، اما نباید با کمالات انسانی اشتباه گرفته شوند. این نوع کمالات ابزارهایی هستند برای استفاده، خدمت و کسب قدرتی که به ما در مسیر دستیابی به کمال حقیقی یاری می رسانند. هرگاه ما در این ابزار متوقف شویم و اجازه دهیم این کمالات فرعی بر وجودمان غلبه کنند، مسیر کمال به مقصد طبیعی خود نرسیده و باطن از حرکت به سوی حقیقت بازمی ماند.

کمال انسانی در آموزه های اسلامی، همان حالت تعالی درونی و شباهت وجودی به صفات الهی است و همه کمالات دیگر مقدمه رسیدن به این مرحله هستند؛ مرحله ای که ما در آن از تعلقات ظاهری فراتر رفته و به درک معنا، حقیقت و عشق الهی می رسیم؛ بنابراین، تمرکز بر کمالات عبادی بدون درک غایت الهی، نوعی غفلت از مسیر حقیقی رشد است؛ غفلتی که ظاهرا زیبا و مفید می نماید، اما در واقع ما را از مقصد خلقت دور می کند.

شناخت این تمایز، کلید اصلاح مسیر کمال و معنویت است؛ زیرا تا وقتی ندانیم کدام نوع از کمالات غایت و کدام مقدمه است، نمی توانیم نقش حقیقی کمال را در باطن خود بیابیم. تنها زمانی که ابزارهای زندگی در خدمت تزکیه، طهارت باطن و معرفت الهی قرار گیرند، غلبه کمالات الهی صورت گرفته و ما در مسیر تحقق انسان راستین گام برمی داریم.

غلبه کمالات در باطن ما و فرآیند شکل گیری آن

غلبه کمالات در باطن ما هنگامی آشکار می شود که صفات الهی از مرحله باور و ادعا فراتر رفته، در رفتار، گفتار و واکنش های روزمره ما جلوه کند. انسانی که برخوردار از صداقت، صبر، مهربانی و گذشت است، حتی در تنگناهای زندگی نیز به اصول اخلاقی وفادار مانده و حقیقت ایمان خود را در عمل نشان می دهد. هماهنگی میان ظاهر و باطن نتیجه فرایندی آگاهانه است که آموزه های اسلامی آن را تهذیب نفس می نامند؛ جهادی درونی برای پاک سازی دل از امیال آلوده و آماده سازی آن برای پذیرش نور معرفت و غلبه صفات الهی بر خواسته های نفسانی.

طهارت باطن زمانی تحقق می یابد که خوراک روح خود را از منابع الهی دریافت کرده و از آلودگی های فکری و رفتاری دوری کنیم. باطن آلوده نه ظرفیت تجلی صفات الهی را دارد و نه توان باقی ماندن در مسیر غلبه کمالات الهی. از همین رو، مراقبت از نیت در تمام رفتارها، رکن اصلی شکل گیری این غلبه درونی است؛ زیرا اعمالی که از انگیزه های خودخواهانه یا ریاکارانه سرچشمه گیرد، در باطن ما اثری پایدار نداشته و حتی ممکن است اثر مخربی داشته باشند. برای نمونه، فردی که نماز را نه برای قرب به خداوند، بلکه برای جلب نگاه دیگران و تحسین اطرافیان به جا می آورد؛ گرچه در ظاهر، عبادت می کند اما در باطن، انگیزه اش از جنس نفسانی و برای خودنمایی است و همین باعث می شود عبادتش، به جای آن که زمینه غلبه کمالات الهی را فراهم کند، به ابزاری برای تقویت غرور و ریا تبدیل شود.

عامل دیگر در تقویت غلبه کمال در باطن ما، شناخت دشمن درونی است. یکی از موانع اصلی در مسیر تعالی، جهل نسبت به شیطان و شیوه های نفوذ اوست. قرآن کریم بارها هشدار می دهد که شیطان در کمینگاه نفس ما حضور دارد و از ضعف های اخلاقی برای نفوذ به درونمان بهره می گیرد. [2] شناخت وسوسه ها و تمرین مقاومت، لازمه پاسداری از دل است؛ تا وقتی که ما شیطان را دشمن حقیقی درون خود نشناسیم، جهاد باطنی ما به غلبه کمالات الهی نخواهد رسید.

با استمرار در این اصول، از تیرگی های نفس فاصله گرفته و حقیقت وجودمان به سوی نور الهی حرکت می کند. در این مرحله، کمال در باطن ما از حالت درونی صرف فراتر رفته و در رفتار و تصمیم های مختلف جلوه دارد. انسان کامل در بحران ها نیز معیار عدالت، انصاف و صداقت را فدای منافع کوتاه مدت نمی کند؛ بلکه در سخت ترین شرایط هم وقار، گذشت و درستکاری را حفظ می کند. چنین انسانی، باطن خود را به آیینه صفات و اسماء الهی بدل ساخته و به مقام انسانیت راستین نزدیک می شود؛ مقامی که در آن، فضیلت نه تنها باور، بلکه جوهره زندگی روزمره او را تعریف می کند.

آنچه هویت و شخصیت درونی ما را می سازد، نوع غلبه کمالاتی است که واقعا در وجود ما جای گرفته و بر باطن ما سلطه یافته است. غلبه کمال در باطن مسئله ای بسیار اساسی است؛ همان طور که رنگ ظرف، رنگ آب را تغییر می دهد، نوع کمالی که بر درون ما غلبه کرده نیز جهت زندگی، باورها و ارزش های ما را تغییر می دهد؛ اگر ما به جای غرق شدن در نیازها و دغدغه های سطح پایین تر، به سمت شکوفاسازی غلبه کمال انسانی پیش برویم، نه تنها خود به تعالی می رسیم، بلکه اثر مثبت این غلبه به جامعه نیز سرایت می کند.

نوع کمالاتی که ما برای آن تلاش می کنیم، تعیین کننده حقیقت باطن و جهت حرکت وجودی ماست؛ از همین رو، هرچه غلبه کمالات الهی تر و ملکوتی تر باشد، باطن ما نیز روشن تر و نزدیک تر به مرتبه انسان کامل خواهد بود.

[1].  (حسن بن علی (ع)، امام یازدهم، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، مصحح محمد باقر موحد ابطحی اصفهانی و مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، مدرسه الإمام المهدی (علیه السلام‏)، ۱۴۰۹ق، ص۶۰۶)

[2]. (اعراف، 16 و 17)

دیدگاهتان را بنویسید







نظرات

There are no comments.