تفاوت خودشناسی و انسان شناسی | مفهومی با دو نام متفاوت

صفحه نخست » تفاوت خودشناسی و انسان شناسی | مفهومی با دو نام متفاوت

اشتراک گذاری مقاله

تفاوت خودشناسی و انسان شناسی در شناخت جامع انسان
فهرست مطالب

تفاوت خودشناسی و انسان شناسی چیست؟

اگر واژۀ انسان را در موتورهای داده‌یاب جستجو کنیم، در کمتر از یک ثانیه بیش از ۳۶۰ میلیون نتیجه عایدمان می‌شود. نتایجی که صفر تا صد خصوصیات انسان را برایمان توضیح می‌دهند. توضیحاتی پیرامون رفتار، عادات‌، علایق، مدل زندگی و هر آنچه مربوط به این آشنای دور است!

اما سؤال این‌جاست که؛ واقعاً آنچه انسان را از سایر موجودات جدا می‌کند، همین خصوصیات است؟ یا چیز دیگری وجود دارد که وجه تمایز اوست؟

چیزی که دربارۀ انسان به ما می‌گویند با حقیقت انسان تفاوت دارد. ما غالباً عادت کرده­‌ایم که به جای تعریف حقیقی انسان ویژگی‌های فردی و اجتماعی‌اش را بشماریم و آنها را در قالب نظریات خودشناسی و انسان شناسی ارائه دهیم. امروزه انسان شناسی در حیطۀ مطالعات جامعه شناسی و مردم شناسی طبقه‌بندی و بررسی می‌شود. به عبارتی جوامع علمی انسان را از بُعد اجتماعی می‌نگرند.

و زمانی که صحبت از خودشناسی می‌شود، معمولاً پای روانشناسی و تکنیک­‌های موفقیت به میان می‌آید. شاید دلیل تعدد نظریاتی که راجع به انسان وجود دارد و دلیل گنگ بودن اغلب آنها همین باشد؛ این‌که ما تا کنون نتوانسته‌ایم تمامی ابعاد وجودمان را بررسی کنیم.

انسان به عنوان محور خلقت جهان تعریف دقیقی دارد که در مقالۀ انسان چیست؟ به تفصیل در موردش صحبت خواهیم کرد، در این مقاله قصد داریم تفاوت میان دو علم انسان شناسی و خودشناسی را بیان کنیم.

انسان شناسی پایۀ تمام علوم

بیایید با مثالی ضرورت شناخت انسان را ملموس‌تر کنیم. کودکی را در نظر بگیرید که بدون گذراندن کلاس‌های اول و دوم در کلاس سوم دبستان نشسته است و آموزگار از او توقع دارد که بخواند، بنویسد و عملیات ضرب را انجام دهد، درحالی که کودک با هیچ کدام از این‌ها آشنا نیست. آموزگار بر درخواست خود پافشاری می‌کند و هر لحظه بر اضطراب کودک افزوده می‌شود. او در تلاشی نافرجام است تا به این درخواست نا‌به‌جا پاسخ دهد و با هر پاسخ اشتباه مضطرب‌تر می‌شود.

در حقیقت این کودک ماییم و آن آموزگار هم خود ما هستیم. ما از خود توقع انجام امور ناممکنی را داریم که هنوز اصول اولیۀ آنها را فرا نگرفته‌ایم. تمام روابط، افکار، اعتقادات و انتخاب‌های ما از شناختی حاصل می‌شود که هنوز الفبای آن را نیاموخته‌ایم.

در این مثال انسان شناسی نه توانایی خواندن و نوشتن، بلکه به منزلۀ شناخت حروف و صداها یا همان الفبا است. به عبارت دیگر انسان شناسی اولین نیاز ما برای کسب توانایی‌های بعدی است. انسان شناسی یک رشتۀ خاص نیست که اگر دلمان خواست انتخابش کنیم، بلکه یاد گرفتن آن برای همگان ضروری است. ضرورتی که بدون آن قدم‌های بعدی نادرست و یا حتی غیرممکن می‌شود.

تفاوت خودشناسی و انسان شناسی

انسان، خود حقیقی، من حقیقی و خود، همه به موجودی اشاره می‌کنند که وجودش از ابعاد مختلفی تشکیل شده و در عین حال از بُعدی متعالی برخوردار است که او را از سایر موجودات جدا می‌کند. پس با این نگاه در حقیقت تفاوتی میان انسان شناسی و خودشناسی وجود ندارد. در فلسفۀ اسلامی انسان شناسی یا خودشناسی هر دو بر یک مفهوم دلالت می‌کنند؛ که همان علم مطالعه و شناخت خود حقیقی است. این علم در تلاش است به شناختی جامع و کامل از انسان دست یابد تا بر مبنای این شناخت رابطۀ انسان را با زندگی، جهان پیرامون و هدف نهایی وجودش تنظیم کند. در این جهان‌بینی انسان محور خلقت جهان است، اما بدون شناخت خود قادر نخواهد بود، به سرمنزل مقصود برسد. تقریباً چیزی شبیه به وضعیتی که امروز در جهان شاهد آن هستیم.[1] حکایت انسان درست مانند پادشاه بی‌کفایتی است که هر کسی به خود اجازۀ دخالت در امور مملکتش را می‌دهد و در پایان خود و مملکتش هر دو از دست می‌روند. انسان بدون شناخت خود بر این دنیا حکومت نمی‌کند؛ بلکه اجازه می‌دهد که هوس‌ها، آرزوها و نیازهایش بر او حکومت کنند. او مشخص نمی‌کند که از دنیا چه می‌خواهد؛ بلکه این قواعد دنیاست که هر لحظه او را به سمتی می‌کشاند و بر او تسلط دارد.

انسان شناسی چه تأثیری بر زندگی من دارد؟

هر انسانی یک چهارچوب فکری خاص دارد که همه چیز را در همین چهارچوب معنا می‌کند. مسائلی مانند چیستی انسان، هدف خلقت، معنای زندگی و … موضوعاتی است که هر فرد در رابطه با آنها دیدگاه خاص خود را دارد. ممکن است دیدگاه بعضی افراد اشتباه باشد یا به صورت عمیق به این موضوعات نیندیشیده باشند، اما امکان ندارد کسی در این رابطه کاملاً خنثی و بی‌نظر باشد.

همۀ برنامه‌ریزی‌های ما برای زندگی‌مان از خرد تا کلان بر اساس همین چهارچوب فکری یا جهان‌بینی تنظیم می‌شود. کسی که در پیش‌فرض‌های ذهنی‌اش انسان را حیوانی تکامل یافته می‌داند، یک‌جور سبک زندگی‌اش را انتخاب می‌کند و کسی که خودش را انسان می‌داند جور دیگر. انتخاب هر سبک زندگی هم نتایج خاص خود را دارد. دیدگاه اول باعث می‌شود که فرد کل زندگی را در محدودۀ تولد تا مرگ معنا کند، بنابراین حریص می‌شود، دائماً سرگردان و مضطرب است، از مرگ می‌ترسد و به خودش و دیگران آسیب می‌زند؛ چون همیشه نگران تمام شدن است: تمام شدن لذت، قدرت، ثروت و در نهایت تمام شدن خودش!

اما نفر دوم چون خودش را انسان می‌بیند و باور دارد که انسان هیچ‌وقت تمام نمی‌شود، نه می‌ترسد، نه بر سر کسب منافع با کسی می‌جنگد و نه در سختی‌ها تعادلش را از دست می‌دهد. چیزی که باعث بروز احساسات و هیجانات متفاوت در این افراد می‌شود نگاه متفاوت آنها به انسان است. این تفاوت دیدگاه به تفاوت در انسان شناسی یا همان خودشناسی افراد برمی‌گردد. تعریف اشتباه از انسان سبک زندگی اشتباه و نهایتاً تجربه‌های دردناکی از غم و پریشانی را به‌دنبال خواهد داشت.

در این مقاله به بازتعریف واژه‌های انسان شناسی و خودشناسی پرداختیم و گفتیم که از نگاه ما هر دو مفهوم یکی هستند و به شناخت من حقیقی انسان می‌پردازند. شناختی که بر درک انسان از زندگی، خواست‌ها، آرزوها، اولویت‌ها و همین­‌طور غایتی که برای خود در نظر می‌گیرد، تأثیر می‌گذارد.

[1]. http://ecoviews.ir/environmental-and-human-pollution/

عضو خبرنامه ما باشید

دریافت آخرین مطالب و موضوعات به صورت ایمیل و ارسال در شبکه های اجتماعی