تأثیر پرداختن به معنویت در زندگی انسان چه‌قدر است؟

صفحه نخست » تأثیر پرداختن به معنویت در زندگی انسان چه‌قدر است؟

اشتراک گذاری مقاله

معنویت غذای نفس و بعد غیرمادی وجود انسان است.
فهرست مطالب

نقش انسان شناسی در رسیدن به معنویت

 ماجرای انسان و معنویت ماجرای پرفرازونشیبی است. در زمان­‌های دورتر دین نقش پررنگ‌تری در زندگی انسان­‌ها داشت و زندگی در دل طبیعت به انسان­‌ها فرصت تفکر بیشتری راجع به خود و معنای زندگی می­‌داد. همین موضوع احساس نیاز انسان به معنویت را تا حد زیادی ارضا می­‌کرد. با پیشرفت صنعت و تغییر سبک زندگی به مرور دین در زندگی بشر کم‌رنگ‌­تر شد. بسیاری از انسان­‌ها با بی­‌توجهی به دین خود را از قید و بند دستورات مختلف رها دیده و مشتاقانه شروع به حذف دین از زندگی خود کردند.

این روند تا جایی پیش رفت که عده­‌ای زندگی را پوچ و بی­‌معنی پنداشتند و نهایتاً تصمیم به حذف خود از چرخۀ آن گرفتند. درحالی‌که خداوند از قبل هشدار داده بود که ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن­‌هاست، بیهوده نیافریدیم.[1] هنوز هم انسان­‌های زیادی در گوشه و کنار دنیا، قربانی حذف معنا و معنویت از زندگی خود شده و به یک زندگی ماشینی دچار می‌شوند.

در اینجا دو سؤال مطرح می‌شود:

  • آیا معنویت نیازی درونی و غیرقابل حذف از زندگی انسان است؟
  • آیا دین مجموعه‌ای از بایدها و نبایدهای گوناگون است که تنها کارایی آن تعیین حد و مرزهای اخلاقی است؟

در این مقاله قصد داریم پاسخ سؤال اول را با یکدیگر پیدا کنیم و پاسخ سؤال دوم را می‌توانید در مقالۀ دین چیست مطالعه کنید.

معنویت و تفکر

معنویت نقطۀ مقابل مادیت و جسمانیت است. معنویت را می‌توان احساس نیاز به برقراری ارتباط با وجودی فراتر از جهان مادی معنا کرد. ما تنها نیاز به چیزی را در درون خود احساس می­‌کنیم، که قبلاً آن­ را تجربه کرده باشیم. پس اگر نیاز به برقراری ارتباط با وجودی ورای ماده داریم، یعنی قبلاً آن را تجربه کرده‌ایم.

معنویت از معنا می‌­آید و معنا هم‌نشین اندیشه و تفکر است. وقتی‌که ما معنای درستی از حقیقت وجود خود به عنوان یک انسان داشته باشیم، به‌دنبال تعریف مختصات خود می­‌رویم و از کنار پرسش­‌های اساسی زندگی به سادگی عبور نمی­‌کنیم. سؤالاتی ازاین‌دست که چرا اینجا هستم؟ نقش من در این جهان چیست؟ و نهایتاً به کجا خواهم رفت؟ یافتن پاسخ این پرسش­‌ها می‌تواند جهت و معنای زندگی ما را تغییر دهد.

تو غذای معنوی هم می­‌خواهی!

کسی که تشنه است، به آب احتیاج دارد و تا تشنگی‌­اش برطرف نشود، از لذیذترین غذاها هم لذت نمی‌برد. نفس ما هم از این جهت ساختاری شبیه به بدنمان دارد؛ گرسنه می­‌شود و نیاز به خوراک و تغذیه دارد، اما غذایی متناسب با خود را می‌طلبد. وقتی این نیاز را در خود احساس کنیم، حتی بهترین نعمت­‌ها و مواهب مادی هم نمی‌­توانند، جای خالی این نیاز را پر کنند؛ زیرا هر نیازی پاسخی مشخص دارد. برای مثال پاسخ حس گرسنگی چیزی جز خوردن غذا نیست و نمی‌توان گرسنگی را با خریدن یک خانۀ زیبا برطرف کرد، این کار ممکن است برای لحظاتی حواس ما را پرت کند، اما بلافاصله پس از آن گرسنگی با شدتی بیشتر نمایان می‌شود. درست مانند کودکی که از آغوش مادر دور افتاده و علی‌رغم تلاش­‌های اطرافیان با کوچک­‌ترین صدا یا نشانه‌­ای دوباره به یاد مادر افتاده و گریه می­‌کند.

علائم گرسنگی معنوی

انسانی که گرسنه باشد، مادامی‌که نیازش را برطرف نکرده، مدام بهانه می­‌گیرد، کلافه است، عصبی و کم­‌طاقت می‌­شود. جالب است که مشابه این حالت‌­ها برای نفس هم اتفاق می‌­افتد. نفس ما در اثر بی‌­توجهی ناآرام، بی­‌قرار، بی­‌حوصله و تندخو می­‌شود و حتی توان برقراری ارتباط سالم با محیط و اطرافیانش را از دست می­‌دهد. بعد از این­که تلاش­‌های خود برای برطرف کردن نیازش را بی­‌نتیجه دید، به سرخوردگی و افسردگی مبتلا می­‌شود. تا وقتی ­که غذای مناسب قلبمان را برایش فراهم نکنیم، مدام بهانه خواهد گرفت. تا جایی‌که ممکن است بهانه‌­گیری در وجود ما نهادینه شود و ما را به موجودی لجوج و تندخو تبدیل کند.

گرایش به معنویت

شاید به‌همین‌دلیل است که گرایش به معنویت روز‌به‌روز در حال بیشتر شدن است.[2] انسان‌­ها در حقیقت به‌دنبال راهی برای آرام کردن روح پرتلاطم خود هستند. هرروز افراد بیشتری را می­‌بینیم، که در کلاس­‌های مدیتیشن و یوگا ثبت­‌نام کرده و سعی می­‌کنند با مثبت‌­اندیشی، مهربانی، توجه به طبیعت و ماورا خوراک­ مناسبی را برای بخش انسانی وجود خود فراهم کنند. تا حدی هم موفق می‌­شوند، اما قطعاً غذایی که برای رفع نیاز خورده می­‌شود، با غذایی که طبق نیاز تدارک دیده شده، خیلی تفاوت دارد. شکر مازندران و شکر هندوستان هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا!

خوراک معنوی که ما خود برای روحمان در نظر می­‌گیریم، با آنچه خالق ما برایمان در نظر گرفته، بسیار متفاوت است. یکی برای رفع نیاز لحظه‌ای و در آمدن از احساس سرخوردگی است و دیگری باعث شادی، آرامش و عشق پایدار در وجودمان می‌شود. یکی به وضع موجودمان ثبات می­‌بخشد و دیگری مقدمات پرواز و صعودمان را فراهم می‌­کند.

معنویت؛ نیاز بُعد انسانی

ما تا خود را به‌عنوان انسان نشناسیم و به نیازهای بخش انسانی خود آگاه نباشیم، نمی‌­توانیم آن‌ها را برطرف کنیم. قلب و نفس ما به غذا احتیاج دارد و ما به جای رفع نیازهای بخش انسانی وجودمان به بخش‌های دیگر می‌پردازیم. مانند مادری که به جای در آغوش گرفتن کودکش او را با اسباب‌بازی سرگرم می‌کند. از فرط بی­‌توجهی به نیازهای بخش انسانی وجودمان تا مرحلۀ افسردگی پیش می­‌رویم اما با عوض کردن مبلمان و ماشین و… سعی در بیرون آوردن خود از این حال داریم.

اگر به همان مثال مادر و کودک بازگردیم، وضع ما و بعد انسانی وجودمان درست مانند مادرانی است که به نیازهای جسمی و تغذیه کودکانشان بسیار اهمیت می­‌دهند. مدام قد و وزن کودک را طبق منحنی­‌های رشد بررسی می­‌کنند و در صورت دیدن کوچکترین مشکلی سریعاً درصدد رفع آن بر می­‌آیند. اما نسبت به دیدنی­‌ها و شنیدنی­‌های فرزندشان کاملاً بی‌تفاوت عمل می­‌کنند و در فراهم کردن محیط فکری مناسب برای او کوتاهی می­‌کنند و طولی نمی‌­کشد که با موجوداتی سرکش و ناآرام روبه‌رو می‌شوند.

از آنجایی که انسان دارای هر دو بعد مادی و معنوی است، نیازهای ما هم شامل هر دو بخش می‌شوند. برای رسیدن به جایگاه واقعی خود باید همۀ ابعاد وجودمان را در نظر بگیریم وگرنه از حال تعادل خارج خواهیم شد.

دینداران افسرده

سؤال اینجاست که اگر معنویت خوراک بخش انسانی وجود ماست، پس این‌همه دیندار افسرده، ناامید، پرخاشگر و مضطرب از کجا آمده‌اند؟ چه‌طور ممکن است، بخشی از وجود ما به‌درستی تغذیه شود، اما به جای رشد کردن مدام به‌سمت عقب حرکت کند؟

اگر نیاز بخش انسانی ما دینداری و معنویت است، چرا بسیاری از دینداران توان داشتن یک زندگی شاد و آرام را ندارند؟ مدام به‌دنبال بهانه­‌ای برای پریدن به دیگرانند؟ و کوچکترین تلنگری آرامششان را سلب می‌­کند؟

اینجاست که لزوم انسان شناسی و آگاهی از ابعاد مختلف وجود انسان واضح­‌تر می­‌شود. کسی که خود را می­‌شناسد، می­‌داند که هر غذایی باید به مصرف کدام بخش از وجودش برسد. معنویات غذای نفس، قلب یا بعد انسانی وجود ما هستند. اگر به این قسمت از وجود خود آگاه نباشیم، ناخواسته غذا را در جایی استفاده می‌­کنیم، که اصلاً سنخیتی با آن ندارد. مانند تنظیم نور برای بهتر شنیدن، همین­‌قدر بی­‌فایده! در این صورت نه‌تنها این غذا نیاز ما را برطرف نمی­‌کند و باعث تعالی و پیشرفت ما نخواهد شد؛ بلکه نهایتاً ما را به حیوانی متدین تبدیل می‌کند. حیوانی که با انسان متعالی درون خود میلیون‌ها کیلومتر فاصله دارد.

ما در این مقاله به سرگذشت انسان و معنویت پرداختیم و به تأثیری که معنویت بر ژرفا بخشیدن به نگاه ما دارد، اشاره کردیم. گفتیم همان‌­طور که جسم ما غذا می خواهد، بُعد غیرمادی وجود ما هم نیاز به خوراک معنوی دارد. از تلاشی که انسان­‌ها برای آرام کردن خود می­‌کنند، صحبت کردیم و گفتیم که قطعاً نسخۀ خدا برای ما کاربردی­‌تر است. دانستیم که معنویت مربوط به بعد انسانی وجود ماست و نباید آن را به مصرف بخش­‌های پایینی وجودمان برسانیم؛ زیرا در‌این‌صورت به دیندارانی افسرده تبدیل خواهیم شد.

[1]. سورۀ ص، آیۀ 27

[2]. www.pewresearch.org

عضو خبرنامه ما باشید

دریافت آخرین مطالب و موضوعات به صورت ایمیل و ارسال در شبکه های اجتماعی