مدرسه انسان شناسی منتظر

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صفحه نخست » ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) چگونه غدیری دوم در تاریخ برپا کرد؟

اشتراک گذاری مقاله

دلایل صلح امام حسن (علیه‌السلام) با معاویه چه بودآیا این صلح به نفع مسلمانان بود؟

ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) چه نقشی در سرنوشت شیعه داشت؟

علی‌بن‌موسی (علیه‌السلام) مشهور به امام رضا هشتمین امام شیعیان دوازده امامی هستند. ایشان پس از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) به امامت رسیدند. حدود بیست سال امامت ایشان با خلیفگی هارون، امین و مأمون عباسی هم‌زمان شد. امام در شروع دوران امامت‌شان با مشکلات و چالش‌های فراوانی مواجه بودند. هارون‌الرشید به شدت شیعیان را تحت فشار قرار داده و علناً اعلام کرده بود که هر کس ادعای امامت کند، او را گردن می‌زند.

امام کاظم (علیه‌السلام) در زندان به شهادت رسیده بودند و در این شرایط امام‌زادگان و افرادی که موکل‌های معتمد ایشان بودند، واکنش عجیبی پیش گرفتند؛ آن‌ها در عین ناباوری گفتند امام کاظم (علیه‌السلام) شهید نشده‌اند، بلکه ایشان همان مهدی موعودند که از نظرها غایب شده و رجعت خواهند کرد. این بحران‌ شرایط اعلام علنی امامت را برای امام رضا (علیه‌السلام) سخت کرده بود.

هارون به هلاکت رسید و چند سال بعد مأمون عباسی برادرش امین را به قتل رساند. مأمون با اهداف مختلفی که ضمن مقاله به صورت مبسوط به آن می‌پردازیم، تصمیم گرفت امام رضا (علیه‌السلام) را ولی‌عهد خود کند. او که فرد باهوشی بود خبر ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) را منتشر کرد.

امام ابتدا پیشنهاد او را نپذیرفتند؛ اما مأمون امام را تهدید به قتل کرد و امام هم به اکراه و بنا به مصلحت و اجبار ولایت‌عهدی او را پذیرفتند. برخلاف تصور مأمون که فکر می‌کرد، با نقشة ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) فاتحة شیعه را خوانده است، امام از این فرصت استفاده کردند و هویت و اقتدار گم‌شدة شیعیان را به آنها بازگرداندند.

مأمون با اهداف مخصوصی که به آنها می‌پردازیم، مناظره‌های متعدد و مجللی بین امام و بزرگان ادیان و مذاهب دیگر برگزار می‌کرد که همین کار باعث شد، آوازة علم و معرفت امام در دنیا بپیچد. ایشان تریبون شیعه برای تبلیغ و احیاء غدیر شدند و در هر فرصتی به تبلیغ غدیر و تبیین جایگاه و ارزش آن می‌پرداختند.

غدیر و هویت شیعه که تا آن روز در پستوی خانه‌ها مخفی می‌شد، به فخر و سربلندی شیعه تبدیل شد و دانشمندان از نقاط مختلف دنیا برای شرکت در جلسات مباحثة امام به ایران می‌آمدند. در حقیقت می‌توان گفت که اسلام تمام حقیقت و حیات امروزش را مدیون امام رضا (علیه‌السلام) است.

چه چالش‌هایی پیش روی امامت امام رضا (علیه‌السلام) وجود داشت؟

دورانی که امام در آن به امامت رسیدند، از تلخ‌ترین و سخت‌ترین دوران‌هاست. شاید بتوانیم بگوییم، شروع امامت امام رضا (علیه‌السلام) حتی از دوران سقیفة بنی‌ساعده هم سخت‌تر بود. بعد از شهادت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) همه چیز عوض شده بود؛ اولویت‌ها، حق و باطل، احکام، عقاید و باورها جابه‌جا شده بودند. شایسته‌سالاری جایش را به قبیله‌گرایی و مخالف‌کشی داده بود. با خیانت مردم و تنها گذاشتن حضرت علی (علیه‌السلام) در ماجرای سقیفه دست امامان معصوم (علیهم‌السلام) از حکومت الهی و تربیت انسانی مردم کوتاه شد.

همة اهل ‌بیت (علیهم‌السلام) تا زمان ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) تلاش کردند، که اصل اسلام را در یک خط طولی به‌هم‌پیوسته حفظ کنند، اما روش‌های انتخابی برای نوع جهاد هر یک از ائمه متناسب با شرایط جامعة خودشان تغییر می‌کرد؛ روش‌هایی مثل سکوت، حکومت، صلح، جنگ، دعا و زیرساخت‌های معنوی، شاگردپروری و تقیه[1]. اما اغلب این اقدامات باید مخفیانه و دور از اجتماع و دید حکومت انجام می‌گرفت.

در شروع امامت امام رضا (علیه‌السلام) پیکری در حال احتضار از اسلام به دست ایشان رسید. شیعه به شدت تحقیر شده و ترسیده بود و هویت خود را پنهان می‌کرد. هارون‌الرشید ظالم که امام کاظم (علیه‌السلام) را سال‌ها مجبور به تبعید و تقیه و زندان کرده بود، در نهایت ایشان را به شهادت رسانده و اعلام کرد، هر کس پس از موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) ادعای امامت کند، او را گردن می‌زند[2]. مردم و حتی وفاداران شیعه از این موضوع ترسیده بودند و خطر این موضوع را به امام رضا (علیه‌السلام) گوشزد می‌کردند[3].

پس از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) امام‌زادگان و موکلان مورد اعتماد ایشان به خیانت بزرگی دست زدند. آنها ادعا می‌کردند امام کاظم (علیه‌السلام) شهید نشده‌اند؛ بلکه ایشان از نظرها غایب شده و همان مهدی موعودند، که در آینده رجعت خواهند کرد. این افراد که روحانیون، مفسران و محدثان بزرگ اسلام بودند و وجوهات شرعی شیعیان هم در دستان آن‌ها امانت بود، مقابل امام رضا (علیه‌السلام) ایستادند.[4] آن‌ها جمعیت بسیاری از علمای شیعه و مردم را با اهدای رشوه‌های کلان، تهدید و تطمیع جذب خود کردند و فرقه‌ای را به نام «واقفیه» تشکیل دادند.

واقفیه که در باطن به امام رضا (علیه‌السلام) حسادت می‌کردند و به اموال اسلامی مثل خمس و زکات‌چشم داشتند، در ظاهر اعلام کردند که وجوهات شرعی مردم را فقط به امام معصوم تحویل می‌دهند[5]. این فرقة لجوج تهمت‌هایی ناروا به امام می‌بستند؛ آن‌ها می‌گفتند امام رضا (علیه‌السلام) عقیمند و فرزند پسری ندارند، پس چون ایشان نسلی ندارند، نمی‌توانند امام باشند[6]. آن‌ها ادعا می‌کردند، چون امام کاظم (علیه‌السلام) در بغداد شهید شده‌اند و آن زمان امام رضا (علیه‌السلام) در مدینه بوده‌اند، غسل ایشان توسط امام رضا (علیه‌السلام) صورت نگرفته است و از آن‌جا که فقط امام معصوم می‌تواند، جسم امام دیگر را غسل دهد و امام رضا (علیه‌السلام) برای انجام غسل در بغداد نبوده‌اند، پس ایشان امام نیستند[7]. البته در این مورد امام رضا (علیه‌السلام) به غسل امام حسین (علیه‌السلام) توسط امام سجاد (علیه‌السلام) به وسیلة طی‌الأرض اشاره کرده و ادعای آنها را رد کردند.

امام در این شرایط بدون توجه به تهدیدهای هارون و تهمت‌ها و سنگ‌اندازی‌های واقفیه رسالت خود را پیش می‌بردند. ایشان تقیه را برای شرایط عصرشان مناسب ندیدند؛ چون با توجه به نوع شبهات و اتهاماتی که به امامت ایشان وارد می‌شد، اگر ایشان تقیه می‌کردند، چیزی از دین باقی نمانده بود. اگر امام رضا (علیه‌السلام) تقیه را به عنوان روش مبارزاتی خود برمی‌گزیدند، امروز مکتب ما یک فرقة هفت امامی بود که در امام هفتم متوقف شده بود. البته اعلام و افشای این سر توسط ایشان به صورت علنی و در اجتماعات نبود؛ بلکه امام رضا (علیه‌السلام) در مقابل کسانی که سؤال داشته و به دنبال امام بودند، تقیه نمی‌کردند.

اهداف مأمون از ولایت‌عهدی امام و دلایل امام برای پذیرفتن این درخواست چه بود؟

مأمون از دید عرب یک کنیززادة ایرانی بود[8]. آورده‌اند که مادر او از اهالی افغانستان ایران بوده است، به همین دلیل بنی‌عباس خیلی او را به حساب نمی‌آوردند و چندان او را به رسمیت نمی‌شناختند[9]. او فردی زیرک، باهوش و علاقمند به دانش بود که با شهوت قدرت‌طلبی‌اش برادرش امین را در یک جنگ داخلی به قتل رساند[10]. مأمون با یک نقشة دقیق و هوشمندانه تصمیم گرفت امام رضا (علیه‌السلام) را ولی‌عهد خود کند. او اهداف و انگیزه‌های خاصی از این تصمیم داشت:

  • او به خوبی می‌دانست، عباسیان از این‌که قدرت به دست علویان بیفتد وحشت دارند؛ پس با علنی کردن پیشنهاد ولایت عهدی امام رضا (علیه‌السلام) توانست به بنی عباس فشار آورده و حکومت غصبی خود را که حاصل برادرکشی بود، به آنان بقبولاند.
  • مأمون که فرد منافق و حیله‌گری بود، می‌خواست با ترفند ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) بین علویان فتنه و تفرقه ایجاد کند. مأمون به خوبی علویان را می‌شناخت و می‌دانست عده‌ای تندرو که خود را از امام هم داناتر می‌دانند، به این تصمیم ایشان ایراد می‌گیرند و به او می‌تازند. این‌که امام رضا (علیه‌السلام) برخلاف ائمة پیشین حاضر به پذیرفتن منصب دولتی از خلیفۀ غاصب شده بودند، برای بعضی شیعیان مثل واقفیه قابل هضم نبود و باعث سرپیچی آنها از امام شد.
  • مأمون به دنبال تحقیر مقام امامت بود. او با این ترفند به دنبال پایین آوردن منزلت و جایگاه امام در جهان اسلام بود و می‌خواست به مردم نشان بدهد که امام رضا (علیه‌السلام) هم‌چون پدرانشان زاهد نبوده و دنیاطلب‌اند.
  • مأمون با این ظاهرسازی‌ها به دنبال دل‌جویی از دو گروه ایرانیان و علویان بود. این دو قشر قدرت و نفوذ خوبی داشتند و مأمون با این ترفند می‌توانست آن‌ها را راضی نگه دارد.
  • کینة هارون هنوز هم در دل مردم بود و مأمون با ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) توانست تا حدودی این ننگ را از یادها ببرد و انگیزة انتقام را از مردم بگیرد.

در مورد پذیرش ولایت‌عهدی توسط امام هم نکاتی مطرح است. مأمون ابتدا تلاش کرد که امام پیشنهاد خلافت را بپذیرد؛ اما امام با دلایل محکمی این درخواست را رد کردند[11]. پس مأمون پیشنهاد ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) را مطرح کرد. امام در مقابل پیشنهاد مأمون دو راه داشتند، یا باید این پیشنهاد را می‌پذیرفتند و یا توسط مأمون کشته می‌شدند. امام که از نیت مأمون آگاه بودند، پیشنهاد ولایت‌عهدی را نپذیرفتند؛ اما مأمون امام را تهدید به قتل کرد[12]. امام در پاسخ به سؤال فردی در مورد پذیرش ولایت‌عهدی فرمودند: «خدا نفرت من را نسبت به ولایت‌عهدی می‌دانست. ولی بین پذیرش آن و مرگ ولایت‌عهدی را انتخاب کردم.[13]» پس امام با قراردادی مشروط به شرایطی خاص[14] ولایت‌عهدی مأمون را با اکراه پذیرفتند[15]و در موقعیت‌های مختلف اکراه خود را عملاً نشان می‌دادند.

تبدیل تهدید ولایت‌عهدی به فرصت

امام رضا (علیه‌السلام) پیش از ولایت‌عهدی هم از نفوذ و محبوبیت بسیاری برخوردار بودند. مردم به عنوان یک فقیه بزرگ و عالم برجسته به ایشان رجوع می‌کردند و سؤالات شرعی و اخلاقی خود را از ایشان می‌پرسیدند و سخن امام برای عالمان شرق و غرب مورد احترام و اطمینان بود. محبوبیت و مرجعیت امام هرچه بیشتر مأمون را به استفاده از ترفند ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) ترغیب می‌کرد.

تاریخ شیعه را می‌توان به دوران قبل و بعد از امامت امام رضا (علیه‌السلام) تقسیم کرد. کمتر دوره‌ای از دوران امامت ائمة پیشین وجود داشت که در آن احوال جامعة شیعه این‌قدر تغییر کرده باشد. از شهادت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) تا شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) اهل بیت (علیهم‌السلام) همواره توسط حاکمان ظالم وقت محصور و محدود بودند و اجازة دخالت در امور حکومتی را نداشتند. شیعیان در خفقان عجیبی زندگی می‌کردند. اگرچه ائمة پیشین بسیار تلاش کردند، که حرمت شیعه و امامش را در جامعه بالا ببرند، اما مردم هم‌چنان شیعیان را به چشم از دین خارج‌شدة نجس می‌دیدند و به آنها رافضی[16] می‌گفتند[17]. در حقیقت امام رضا (علیه‌السلام) در شرایطی به امامت رسیدند، که شیعه آبرو و جایگاه اجتماعی خوبی نداشت؛ اما امام رضا (علیه‌السلام) اعتبار و آبروی شیعیان را بازگرداندند.

در شرایطی که عقاید شیعه مطرح نمی‌شد و یا در خفا گفته می‌شد، تدبیر امام رضا (علیه‌السلام) در پذیرفتن ولایت‌عهدی باعث شد که مسائل و عقاید شیعه از تریبون اصلی حکومت و زبان ولی‌عهد جامعة اسلامی گفته شود و چون تریبون حکومت در اختیار شیعه قرار گرفته بود، دیگر عاملان زور جرئت توهین به شیعیان را نداشتند. عصر امام رضا (علیه‌السلام) دورة قرب و عزت شیعه شد. شیعیان از حالت انزوا و عمل انفرادی خارج شده و وارد اقدامات اجتماعی شدند. آداب شیعه در فرهنگ اجتماع رنگ گرفت، حتی لباس‌های شیعیان هم یک‌رنگ و یک‌دست شد[18]. مقام ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) برای ایشان شرایطی را فراهم کرد که به اهداف چندین سالة اهل بیت (علیهم‌السلام) برسند؛ اصطلاحاً گُل نهایی تبلیغ شیعه را امام رضا (علیه‌السلام) زدند.

مردم به تفکر شیعه علاقمند شده بودند و شیرینی آن را می‌چشیدند. گرایش مردم به رهبری امام معصوم بیشتر شده بود و از حکومت‌های طاغوت بیزار شده بودند. مأمون می‌خواست با این ترفند از شوکت و محبوبیت امام کم کند و ایشان را سرگرم بازی ولایت‌عهدی کند، اما امام با نهایت تدبیرشان این تهدید خطرناک را به بهترین فرصت برای شیعه تبدیل کردند.

مناظرات جهانی امام رضا (علیه‌السلام)

مأمون که از ولایت‌عهدی امام هدفی جز تحکیم حکومت خود نداشت و حالا به هدف اصلی خود رسیده بود، متوجه خطر ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) برای موقعیت فعلی خود شد. او باید باز هم نقشه‌ای هوشمندانه می‌کشید تا شخصیت امام را بشکند و به آرامی ایشان را حذف کند. پس با اهداف خاصی که بیان می‌کنیم، جلسات مناظره‌ای را در بیت‌الحکمه [19]با حضور امام رضا (علیه‌السلام) برپا کرد[20].

اهداف مأمون را از برگزاری این مناظرات با حضور امام می‌توان به این صورت عنوان کرد:

  • در صورتی که امام در این مباحثات مغلوب شوند، اعتبار امام و شیعه لکه‌دار می‌شود.
  • اگر امام در این بحث‌ها پیروز شوند، افتخاری برای حکومت مأمون محسوب خواهد شد.
  • در هر دو حال امام مشغول علم و سرگرم مناظرات می‌شوند و در مسائل حکومتی دخالت نمی‌کنند.
  • قدرت علمی و کلامی امام موج تفکرات مختلف و متعدد موجود در جامعه را مهار می‌کند.
  • توجه علمای دربار و دولتی‌ها از دستگاه خلافت و ظلم و فسادش پرت می‌شود.

پس مأمون سلسله جلسات بزرگ مناظره بین امام و دانشمندان و علمای سایر ادیان، فرقه‌ها و مذاهب را به راه انداخت. او  برای ضربه زدن به امام شبهات مختلفی را در این جلسات مطرح می‌کرد، اما نتایج این مناظره‌ها هم با آن‌چه که مأمون انتظار داشت، متفاوت بود. امام با شاهکار بی‌نظیرشان در نوع مباحثه با عالمان ادیان مختلف توانستند، عقاید و پیام‌های اسلام را به گوش دیگران برسانند و آن را گسترش دهند. ایشان در مناظره با اهل هر دین و آیینی با زبان و کتاب مخصوص خودشان صحبت می‌کردند و بر اساس باور و اعتقاد آن‌ها دلیل و برهان می‌آوردند. امام با یهودی‌ها بر اساس تورات و با نصرانی‌ها بر اساس متن انجیل سخن می‌گفتند و در مباحثه با افرادی که خدا را باور نداشتند، از دلایل و برهان‌های عقلی استفاده می‌کردند[21]. این شیوة امام توجه دانشمندان عالم را به خود جلب کرد و آوازة علم و حجت امام رضا (علیه‌السلام) در عالم پیچید. افراد فرهیخته از سراسر دنیا برای شرکت در مناظرات ایشان به محضر امام می‌آمدند و پاسخ معماها و سؤالات بی جوابشان را در لحظه از امام می‌گرفتند.

این مناظرات در دوران ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) پایه‌های مذهب شیعه را استوار کرد و ظاهری بسیار زیبا از اسلام محمدی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به نمایش گذاشت. از آن‌جا که یکی از مهم‌ترین دلایل اثبات امامت، علم امام است، نتایج شگفت‌انگیز این مناظرات برای دشمنان امام مثل مأمون و واقفی‌ها خوشایند نبود و کمر آنها را شکست.

آیا امام رضا (علیه‌السلام) غدیر دومی در تاریخ برپا کردند؟

پیش از ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) آخرین جشن غدیر به نماز جمعه‌ای در دوران خلافت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برمی‌گردد. آورده‌اند که امام مجتبی (علیه‌السلام) حدود چهل هزار نفر نمازگزار مسجد کوفه را به مناسبت جشن غدیر به ولیمه‌ای سنگین دعوت کردند. بعد از این اتفاق شیرین تاریخ به گونه‌ای پیش رفت که جشن و گرامی‌داشت عید غدیر ممنوع شده و جرم محسوب می‌شد.

پس از آن‌که امام رضا (علیه‌السلام) به مقام ولایت‌عهدی رسیدند، غدیر را رسماً به عنوان جشن اعلام کردند. در حقیقت عمدة مناسکی که در گرامی‌داشت غدیر به ما رسیده از امام رضا (علیه‌السلام) است[22]؛ اغلب سنت‌های دیرین و شیرین جشن عید غدیر مثل اطعام، عید دیدنی، جشن و شادی، دیدار سادات، محبت و هدیه دادن در غدیر از سفرة کریمانة تربیت امام رضا (علیه‌السلام) است.

در توضیح اقدامات جان‌بخش امام برای احیاء غدیر باید به یک حرکت خیلی بزرگ‌تر و عمیق‌تر اشاره کنیم؛ حتماً نام حدیث معروف «سلسلةالذهب» را شنیده‌اید، خبر آمدن امام رضا (علیه‌السلام) به ایرانیان رسیده بود، حدود هشتاد هزار نفر از مفسران و محدثان بزرگ علم حدیث خود را به نیشابور رسانده بودند تا حدیث متبرکی از فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بشنوند، امام با انتخابی بسیار دقیق و زیرکانه برای جمعیتی خاص که جنس ناب حدیث را به خوبی می‌شناختند، از مسئلة امامت پرده برداشتند. ایشان در ابتدا ریشۀ روایت حدیث را سلسه‌‌وار و سینه به سینه از پدران معصومشان تا رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) رسانده و سپس فرمودند: «جدم فرموند که خداوند فرموده است: لا إله الا الله دژ مستحکم من است؛ که هر کس از این قلعه وارد شود، از عذابم در امان است.» آورده‌اند که قافله اندکی حرکت کرد، ناگهان امام پرده از رازی بزرگ برداشته و فریاد زدند: «بشروط‌ها و أنا من شروط‌ها؛ البته با شرایطی، که من از شرایط آن هستم.».

این‌گونه بود که غدیر دومی به راه افتاد و امام شرط رسیدن به توحید را اعتقاد محکم به ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و امامت اولاد ایشان (علیهم‌السلام) معرفی کردند. این حرکت شروع تبلیغ و تبیین غدیر توسط امام بود. پس از آن هم امام به مرور روایات مربوط به امامت را صریح‌تر و جدی‌تر در مجالس علنی و محافل دولتی بیان می‌کردند.

در آن زمان درک مردم از مفهوم امام و امامت به حدی تنزل پیدا کرده بود که فقط حاکم وقتشان را امام می‌دانستند، حتی اگر این حاکم یزید و ولید و حجاج بودند. اما ایشان در فضای رسمی و حکومتی به توصیف حقیقت امام پرداختند. مردم با شنیدن این توصیفات به شک افتاده بودند؛ چون حاکمان زمان‌شان با این نشانه‌ها تناقض داشتند، مردم نسبت به آنها بدبین شده بودند. قلب‌های مردم به دنبال صاحب این علامت‌ها می‌گشت و این نشانه‌ها جز در سیرة اهل بیت (علیهم‌السلام) در کسی دیده نمی‌شد.

آن‌چه باید از سیرۀ امام رضا (علیه‌السلام) بیاموزیم

در حقیقت تمام آن‌چه بعد از غدیر تا زمان شهادت امام عسکری (علیه‌السلام) در عمر 250 سالة امامت اهل بیت (علیهم‌السلام) گذشت، نقشة راه امروز ماست. بزرگ‌ترین تنبیه بشر این بود که پس از خیانت اهل سقیفه به پیمان غدیر انسان از تربیت توسط امام معصوم محروم شد. متأسفانه 25 سال خانه‌نشینی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و 250 سال تلاش بی وقفة یازده امام معصوم هم نتوانست بشر را متوجه نیاز قطعی خود به امام کند.

هر یک از اهل بیت (علیهم‌السلام) در شکل و قالب مخصوص عصر خود فریاد زدند، که انسان بدون امامش گمراه است و بشر بدون تربیت توسط امامش محدود و کوچک خواهد ماند، آن‌قدر کوچک که تمام خود، خدا و امامش را با مُلک ری یا حتی پیراهن پاره‌ای تاخت می‌زند، در حالی که ارزش انسان نه دارایی و زیبایی‌ست، نه علم و عبادت است، بلکه قدر انسان فقط خداست و به هر میزان که به خدا شبیه‌تر شود، به امام عصرش وفادارتر خواهد بود.

اگرچه بعد از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) بسیاری با طناب رذایل‌شان مثل طمع و حسادت مقابل امام‌شان ایستادند، اما قصة وفای افرادی مثل ریان‌بن‌شبیب و صفوان‌بن‌یحیی به امام رضا (علیه‌السلام) به ما درس‌های زیادی آموخت. این افراد به ما آموختند اگر پیش از بزنگاه آزمون امام‌داری نفس خود را ساخته باشی، هیچ مانعی نمی‌تواند تو را از امامت جدا کند. امام‌داری را سال‌ها قبل از آزمون نهایی رفتن یا ماندن با امام باید تمرین کرد و این تمرین چیزی جز شناخت خود و پیدا کردن غبارهای ریز و درشتی که بر جان نشسته نیست.

پرداختن به مسئلة ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) تنها بهانه‌ای بود، برای تکرار پیغام ایشان به تمامی نسل‌ها. پیغام امام مهربانی که خداوند در وصف ایشان در حدیثی قدسی فرمودند: «من بار نبوت و امامت را به دوش علی‌بن‌موسی گذاشتم و او را برای این کار پخته و خبره دیدم و او از عهده‌اش برآمد.[23]». امام رضا (علیه‌السلام) شیرینی زندگی در سایة امام معصوم را به بشر چشاندند و با هر قدم و کلام به انسان‌ها فهماندند که انسان بدون امامش ناتمام خواهد ماند.

 

[1] برگرفته از انسان 250 ساله، سید علی خامنه‌ای، انتشارات انقلاب اسلامی

[2] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج49

[3]وسائل الشیعه، ج ١٢، ص ١٣٨ عیون اخبار الرضا، ج ٢، ص ١٥٥/ روضة الکافی، ص ٢٥٧/ بحار، ج٤٩، ص ١١٥ /

[4]شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص169 و ج 8 ، ص379/

[5] سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»

[6] الکافی، ج1، ص320و322/ سیره پیشوایان، ص536/ الامام الجواد، سید کاظم قزوینی، ص 337

[7] عیون اخبار الرضا، ج1، ص105/ اثبات الوصیت، ص 207/ اختیار معرفه الرجال، ص463/ مختصر البصائر، ص76

[8]تاریخ یعقوبی، ص460

[9] ابن اثیر، ص 267

[10] طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج 8، ص 472 تا 489/ تاریخ یعقوبی، ص 460

[11] عیون اخبار الرضا، ج1، ص20/ البدایه و النهایه، ج 10، ص 247

[12] محمدتقی مدرس، امامان شیعه و جنبش های مکتبی، ص261/ بحارالانوار، ج49، ص 129

[13] عیون اخبار الرضا، ج2، ص 139 و 146

[14] «در عزل و نصب احدى دخالت نكنم، و رسمى را تغییر ندهم و سنّتى را نشكنم و از دورادور مشاور و راهنما باشم»

[15] طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج2، ص72

[16] کسی که از دین منحرف شده

[17] تقریب التهذیب، ص 110/ شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج ‏1، ص 114 – 115

[18] بهرامیان، «امین،ابوموسی»، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی/ باسورث، تاریخ ایران کمبریج، 82

[19] مرکزی که به ترجمة کتب و علوم مختلف می‌پرداخت و جلسات مناظره در آن برگزار می‌شد.

[20] رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی ائمه، ص 451/ تحلیل گفتمان مناظره‌های حضرت رضا، میراحمدی و رضایی پناه، ص 76/ مکارم شیرازی، مناظرات تاریخی امام رضا، ص 35 تا 40

[21] اصول مناظره در مناظرات امام رضا، مصلایی پور و سلیمی، ص 94 تا 98

[22] محمدحسین حسینی تهرانی، امام شناسی، ج 9/ مناقب ابن شهرآشوب/ غدیر در سیره امام رضا، محمدرضا شریفی، موسسه غدیرستان کوثر نبی/ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 10، ص444

[23] کافی/ امالی شیخ صدوق/ شیخ مفید

عضو خبرنامه ما باشید

دریافت آخرین مطالب و موضوعات به صورت ایمیل و ارسال در شبکه های اجتماعی