کتاب انسان شناسی

کتاب انسان شناسی اولین کتاب در مدرسۀ ماست. در کتاب انسان شناسی با خودمان روبه رو میشویم. خودی که هیچ گاه مورد توجه ما نبوده و همیشه از آن فرار کرده ایم. درسهای این کتاب مانند آینه ای ما را با حقیقتی آشنا رودررو میکنند که پاسخ تمامی سوالاتمان را در دل خود دارد: «من کیستم؟»
در طول زمان هر چه به دنیای معاصر نزدیکتر می شویم، بر تعداد مکاتب و نظریات انسان شناسی و به تبع آن بر تعاریفی که از انسان ارائه شده است، افزوده می شود. هریک از این مکتبها انسان را بر اساس یکی از ابعاد وجودی اش که در نظر اندیشمندان آن مکتب مهم و برجسته بوده، تعریف کرده و برای خوشبختی او برنامه ریزی کرده اند؛ زیرا بشر همواره در پی خوشبختی بوده و مقدمۀ رسیدن به خوشبختی شناخت است؛ در واقع ما خوشبختی را بر اساس شناختی که از خود داریم تعریف می کنیم.
با این حساب علت ناکامی ها و شکست های انسان معاصر در عدم شناخت صحیح از خود یا نرسیدن به انسان شناسی خلاصه می شود. خمودگی، بی انگیزگی، بی خیالی، راحت طلبی، پوچ گرایی، عافیت طلبی، تنبلی و بی حوصلگی ما همه محصول عدم شناخت صحیح از خود است. شاید باید تعصب را کنار بگذاریم و بپذیریم که انسان به راستی در شناخت خود به بیراهه رفته است. زندگی انسان ها تحت شعاع نظریات دانشمندان علوم مختلف در هر دوره ای معنایی خاص یافته و از معانی دیگر تهی شده، تا جایی که امروزه شناخت علوم انسانی از انسان تنها به بدن، نیازها و تجارب مربوط به آن خلاصه می شود و هرگونه تجربه ای که در این ابعاد نگنجد، در انسان شناسی مدرن مطاعه نشده و کنار گذاشته می شود.
اگر بتوانیم یک بار به سوال «من کیستم؟» جوابی کامل و جامع بدهیم؛ بی شک تمامی زندگی مان تغییر خواهد کرد؛ زیرا آگاهانه یا ناآگاهانه تمامی انتخاب ها، افکار، رفتار و ارتباطات ما بر پایۀ باوری که از خود داریم استوار شده است. کتاب انسان شناسی در بر دارندۀ همان دانشی است که به ما در بازنگری باورهایمان کمک میکند. انسان شناسی مسیر شناختن خود است. شناختی که ما را به درکی کلی از مبداء حرکت و مقصد پیش رو می رساند؛ مبدائی که از درون وجود ما آغاز می شود.

با این حساب علت ناکامی‌ها و شکست‌های انسان معاصر در عدم شناخت صحیح از خود یا عدم انسان‌شناسی خلاصه می‌شود. خمودگی، بی ­انگیزگی، بی­خیالی، راحت­ طلبی، پوچ­گرایی، عافیت­ طلبی، تنبلی و بی­ حوصلگی ما همه محصول عدم شناخت صحیح از خود است. شاید باید تعصب را کنار بگذاریم و بپذیریم که انسان به راستی در شناخت خود به بیراهه رفته است. فرضیات و نظریات در شاخه­ های مختلف علوم از علوم تجربی تا علوم انسانی روز به روز کهنه و نو می­شوند. فرضیاتی که روزگاری می­ کوشیدند، انسان را معنا کنند و به زندگی میلیون­ها انسان جهت می­دادند، امروزه به نظریاتی کودکانه تبدیل شده و دیگر محلی از اعراب ندارند. زندگی انسان‌ها تحت شعاع نظریات دانشمندان علوم مختلف در هر دوره­ای معنایی خاص یافته و از معانی دیگر تهی شده، تا جایی که امروزه شناخت علوم انسانی از انسان تنها به بدن، نیازها و تجارب مربوط به آن خلاصه می‌شود و هرگونه تجربه ه­ای که در این ابعاد نگنجد، مورد مطالعۀ علم انسان‌شناسی قرار نگرفته و کنار گذاشته می­شود.

شناختن مسیر اولین قدمی است که پیش از شروع حرکت برمی‌داریم. شناختی که ما را به درکی کلی از مبداء حرکت و مقصد پیش رو می‌رساند. اولین قدم در مسیر رشد انسانی هم شناختن مبداء آغاز حرکت است. مبدائی که از درون وجود ما آغاز می‌شود. پاسخ به سوالاتی ابتدایی مانند این‌که؛ من کیستم، انسان چیست، شناخت خود یا شناخت انسان چه فایده‌ای برای من دارد و این شناخت مرا به چه مسیری هدایت خواهد کرد؟

مقالات این درس با رنگ … مشخص شده‌اند. سر فصل‌های این درس به مبانی خودشناسی، مبانی انسان‌شناسی، بی‌نهایت‌طلبی، ویژگی‌های انسانی و معشوق حقیقی انسان تقسیم شده‌‌اند.