مدرسه انسان شناسی منتظر

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صفحه نخست » چگونه شناخت انسان ما را به شناخت خدا نزدیکتر می‌کند؟

اشتراک گذاری مقاله

شناخت خدا از طریق شناخت انسان میسر می شود.

انسان شناسی شروع مسیر خداشناسی است

در دوران کودکی آینه را روبه‌روی نور خورشید می­‌گرفتیم و با جابه‌­جا کردن آن، نور منعکس­ شده بر روی اشیاء را دنبال می­‌کردیم. نور منعکس­ شده از آینه هم‌رنگ نور خورشید است، مانند آن گرما و روشنایی دارد، اما با شدت کمتر. وقتی کسی این نور را می­‌بیند، ادعا نمی­‌کند که خورشید را می­‌بیند، اما با بررسی ویژگی­‌هایش می­‌توان به خصوصیات نور خورشید پی­ برد. در واقع آینه وسیله‌­ای برای تجلی نور خورشید است.

ما انسان­‌ها هم نقشی مشابه به آینه داریم و جلوه­‌گر صفات خدا بر روی زمینیم. همان‌طور که گرما و نور خورشید، با گرما و نور منعکس ­شده در آینه، قابل مقایسه نیست و مانند ذره­‌ای در برابر بی­‌نهایت است، میزان تجلی صفات خدا در ما نیز با صفات خود خدا قابل مقایسه نیستند.

در حقیقت ما هم جلوه‌­ای از اسم‌­ها و صفات خدا هستیم و درست مثل آینه میزان شباهتمان به خدا و درصد تجلی‌مان به میزان پاکی نفسمان بستگی دارد. پس اگر ما آینۀ وجود خدا هستیم، می‌توان گفت هرکه خود را بشناسد، قطعاً خدا را نیز می‌­شناسد. پس اگر خدا را نمی­‌شناسیم، یا دچار خود­فراموشی شده‌­ایم، یا در راه شناخت خود مسیر را اشتباه رفته‌­ایم.

انسان، آینۀ خدانما

هرقدر که ما به بُعد انسانی وجودمان نزدیک‌تر شویم و من­ حقیقی در وجودمان حکم­فرما شود، صفات و ویژگی­‌های بیشتری از خدا را بروز خواهیم داد. بعد انسانی و فوق عقل همان نفخه­‌ای است که خدا از خود، در وجود ما به امانت گذاشته و شامل همۀ صفت‌­ها و ویژگی­‌های اوست. اگر می­‌خواهیم او را بشناسیم، باید شناخت درستی از خود داشته باشیم، تا بخش­‌های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلانی وجودمان ما را به گمراهی نکشانند و آن‌­ها را به جای بعد انسانی و الهی­‌مان در نظر نگیریم.

در حقیقت وجود ما همان‌­طور که می‌­تواند آینۀ دیدار خدا باشد، قادر است مانند حجاب و پرده نیز عمل کند و اگر وسیله­‌ای شود که خود را در آن ببینیم، از هر پرده‌­ای در مقابل دیده­‌های ما ضخیم‌­تر خواهد بود.

تصور ما از خود

وقتی‌که در آینه نگاه می‌­کنیم، اولین چیزی‌که می­‌بینیم، تصویری است از یک فرد. فردی که از کودکی تا­ به­ حال با او همراه بوده‌­ایم. آن­ را من نامیده‌­ایم. این من بزرگ شده، رشد کرده، تغییر کرده و در خانواده و اجتماع نقشی پیدا کرده است. بخش­‌هایی از این من همیشه برای ما واضح بوده­ است، بخش‌هایی مثل صورت و اندام کلی بدنمان. هروقت که به خودمان نگاه کرده‌ایم، آن­‌ها را دیده‌ایم. به همین دلیل از همه بیشتر با آن‌­ها انس داریم و کوچک­ترین تغییرات در اجزایشان برایمان مهم‌ است.

بخش‌­هایی از من ما هم هستند که اگرچه عضوی از وجود ما هستند، اما با نگاه کردن به خود آن‌­ها را نمی­‌بینیم، مانند اعضای درونی بدن‌مان، افکار، هویت و ویژگی­‌های شخصیتی­‌مان.

سؤال این‌جاست که وقتی می­‌گوییم هرکه خود را بشناسد، خدا را می­‌شناسد،[1] منظورمان کدام خود است؟

هر آنچه تا به حال دربارۀ خود تصور می‌­کردیم، در واقع ظهورات ابعاد مختلف وجودمان هستند و نمی‌توانیم آن‌ها را خود حقیقی بنامیم.

تصویری که از خود در آینه می‌­بینیم، در حقیقت بعد جمادی وجود ماست، که مانند همۀ اشیاء شکل، وزن و حجم دارد. قسمتی که رشد می‌کند، تولیدمثل دارد و غذا می­‌خورد، در­ واقع بعد گیاهی وجود ماست. بخشی که برای خودش خانواده تشکیل می‌­دهد و در اجتماع نقش می­‌پذیرد، بعد حیوانی وجود ما را تشکیل می‌دهد و بخشی که به کشف رموز هستی و قوانین علم علاقمند است، بعد عقلی وجود ما را تشکیل می‌دهد.

پس خود ما کدام یک ازاین بخش‌هاست؟

امانت خدا در درون من

تمام این بخش‌هایی که نام بردیم در کنار بعد انسانی وجود، خود یا من حقیقی وجود ما را تشکیل می‌دهند. در واقع اولین قدم در خودشناسی درک، شناخت و تفکیک این ابعاد گوناگون از یکدیگر و علاوه بر آن دانستن این نکته است که وجود ما آمیزه‌ای از تمامی این قواست، اما تمام این بخش‌ها ابزار و یا محملی برای رشد و تکامل بخش انسانی وجود ما هستند.

این بُعد انسانی وجود ماست که نشانه­‌هایی از اسماء و صفات خدا را در خود دارد. صفت‌­هایی که چون آن‌­ها را در درون خود داریم، برایمان آشنایند. اگر تا به­‌حال تجربه‌ای از آن‌ها نداشتیم، نمی­‌توانستم وجودشان را تشخیص دهیم. همان‌­طور که اگر در درون خود درکی از زیبایی نداشته باشیم، نمی­‌توانیم زیبایی­‌ها را  تشخیص دهیم و اگر تا به‌حال حس توانایی و قدرتمندی نکرده باشیم، تشخیص آن در دنیا برایمان محال است.

ما می­‌توانیم با صفاتی که خدا در درونمان به ودیعه گذاشته، او را در بیرون از وجودمان پیدا کنیم. پس برای دیدن خدا در پس پدیده­‌ها نیاز داریم، که با بعد انسانی خود به جهان نگاه کنیم. زیرا بعد انسانی وجود ما تنها بعدی است که با صفات خدا آشناست. در غیر این صورت چشم را می‌­بینیم، از زیبایی­‌اش شگفت‌­زده می­‌شویم، در وصفش شعر می­‌سراییم، اما به لطافت خالقش توجهی نمی­‌کنیم. کوه را می­‌بینیم، از عظمت و بزرگی‌اش به وجد می‌­آییم، اما به عظمت خالقش پی­ نمی­‌بریم. مادر را می­‌بینیم، مهربانی و عشقش را می‌ستاییم، اما به یاد مهربانی خدا نمی­‌افتیم. اگر ما با دید درستی به دنیا نگاه نکنیم، جز ظاهر پدیده‌­ها چیزی نمی‌بینیم و هیچ‌گاه به خدا نخواهیم رسید.

چرا انسان؟

بازهم برگردیم به این حدیث گرانقدر که هرکس خود را بشناسد، در حقیقت خدا را شناخته است.

اما چرا انسان؟

چرا از بین همۀ مخلوقات، شناخت انسان این‌قدر اهمیت دارد؟

چرا او به عنوان کلید شناخت خدا در نظر گرفته شده؟

بیایید با یک مثال موضوع را روشن‌تر کنیم، وقتی عزیزی از ما به سفر می­‌رود، موقعیت­‌های مختلفی ما را به یاد او می­‌اندازند، اما در این میان چیزهایی هستند که با دیدن آن­‌ها بیشتر به یادش می‌­افتیم. چیزهایی که نشانه‌های او را از همه بیشتر با خود دارند. مثلاً اگر قاب عکسی از او بر روی دیوار باشد، حتماً ما را به یادش خواهد انداخت. یا چیزی مانند عینک یا انگشترش که در زمان حضورش بیشتر با آن‌ها انس داشته.

در جهان هستی هم همین قاعده برپاست. کل موجودات عالم نشانی از خدا دارند و هر کدام کم یا زیاد تجلی­‌گر صفات خدا هستند. اما در این بین انسان موجودی است ،که بیشترین شباهت را به خدا دارد و بیشترین ظهور صفات خدا در انسان صورت گرفته­ است. پس اگر قرار باشد، که شناخت مخلوقی از آفریده­‌های خدا ما را به شناخت خدا برساند، آن مخلوق کسی جز انسان نیست.

[1] حدیث از پیامبر گرامی اسلام: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» .

عضو خبرنامه ما باشید

دریافت آخرین مطالب و موضوعات به صورت ایمیل و ارسال در شبکه های اجتماعی